چه بی تابانه می خواهمت

.
.
چه بی تابانه می خواهمت
ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری !
چه بی تابانه تو را طلب می کنم !
بر پشت سمندی
گویی
نوزین
که قرارش نیست.
و فاصله
تجربه یی بیهوده است.
بوی پیرهنت
این جا
و اکنون.
کوه ها در فاصله
سردند.
دست
در کوپه و بستر
حضور مأنوس دست تو را می جوید .
و به راه اندیشیدن
یاس را
رج می زند.
بی نجوای انگشتانت
فقط.
و جهان از هر سلامی خالی است
شانه ات مجابم می کند
در بستری که عشق تشنگیست
زلال شانه هایت
همچنانم عطش می دهد
در بستری که
عشق
مجابش کرده است
#شاملو
دیدگاه ها (۱)

با اینکه بی تاب منی،بازم منو خط زدی...ولی هنوزم دور نشده،،من...

مردم همه از خواب!و من از فکر تو مست :)

با تو بهتر میشم... -_-

هر کجا اسیریست،منم...!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط