📚 سه دقیقه در قیامت
📚#سه_دقیقه_در_قیامت
❤#نشانه_ها
پس از ماجرايي كه براي پسر معتاد اتفاق افتاد، فهميدم كه من
برخي از اتفاقات آينده نزديک را هم ديدهام.
نميدانستم چطور ممكن است. لذا خدمت يكي از علما رفتم و اين
موارد را مطرح كردم.
ايشان هم اشاره كرد كه در اين حالت مكاشفه كه شما بودي،
بحث زمان و مكان مطرح نبوده. لذا بعيد نيست كه برخي موارد مربوط
به آينده را ديده باشيد.
بعد از اين صحبت، يقين كردم كه ماجراي شهادت برخي همكاران
من اتفاق خواهد افتاد.
يكي دو هفته بعد از بهبودي من، پدرم در اثر يك سانحه مصدوم
شد و چند روز بعد، دار فاني را وداع گفت. خيلي ناراحت بودم، اما
ياد حرف عموي خدا بيامرزم افتادم كه گفت: اين باغ براي من و
پدرت هست و بهزودي به ما ملحق ميشود.
در يكي از روزهاي دوران نقاهت، به شهرستان دوران كودكي و
نوجواني سر زدم، به سراغ مسجد قديمي محل رفتم و ياد و خاطرات
كودكي و نوجواني، برايم تداعي شد.
يكي از پيرمردهاي قديمي مسجد را ديدم. سالم و عليك كرديم
و براي نماز وارد مسجد شديم.
یکباره
ياد صحنه هايي افتادم كه از حساب و كتاب اعمال ديده بودم.
ياد آن پيرمردي كه به من تهمت زده بود و بهخاطر رضايت من،
ثواب حسينيهاش را به من بخشيد.
اين افكار و صحنه ناراحتي آن پيرمرد، همينطور در مقابل چشمانم
بود. باخودم گفتم: بايد پيگيري كنم و ببينم اين ماجرا تا چه حد صحت
دارد. هرچند ميدانستم كه مانند بقيه موارد، اين هم واقعي است. اما
دوست داشتم حسينيهاي كه به من بخشيده شد را از نزديك ببينم.
به آن پيرمرد گفتم: فالني را يادتان هست؟ همان كه چهار سال
پيش مرحوم شد.
گفت: بله، خدا نور به قبرش بباره. چقدر اين مرد خوب بود. اين
آدم بيسر و صدا كار خير ميكرد. آدم درستي بود. مثل آن حاجي
كم پيدا ميشود.
گفتم: بله، اما خبر داري اين بنده خدا چيزي تو اين شهر وقف
كرده؟ مسجد، حسينيه؟!
گفت: نميدانم. ولي فالني خيلي با او رفيق بود. حتماً خبر دارد.
االن هم داخل مسجد نشسته.
بعد از نماز سراغ همان شخص رفتيم. ذكر خير آن مرحوم شد و
سؤالم را دوباره پرسيدم: اين بنده خدا چيزي وقف كرده؟
اين پيرمرد گفت: خدا رحمتش كند. دوست نداشت كسي خبردار
شود، اما چون از دنيا رفته به شما ميگويم.
ايشان به سمت چپ مسجد اشاره كرد و گفت: اين حسينيه را
ميبيني كه اينجا ساخته شده. همان حاج آقا كه ذكر خيرش را كردي
اين حسينيه را ساخت و وقف كرد. نميداني چقدر اين حسينيه خير
و بركت دارد.
االن هم داريم بنايي ميكنيم و ديوار حسينيه را برميداريم و
ملحقش ميكنيم به مسجد، تا فضا براي نماز بيشتر شود.
#ادامه_داردـ...
❤#نشانه_ها
پس از ماجرايي كه براي پسر معتاد اتفاق افتاد، فهميدم كه من
برخي از اتفاقات آينده نزديک را هم ديدهام.
نميدانستم چطور ممكن است. لذا خدمت يكي از علما رفتم و اين
موارد را مطرح كردم.
ايشان هم اشاره كرد كه در اين حالت مكاشفه كه شما بودي،
بحث زمان و مكان مطرح نبوده. لذا بعيد نيست كه برخي موارد مربوط
به آينده را ديده باشيد.
بعد از اين صحبت، يقين كردم كه ماجراي شهادت برخي همكاران
من اتفاق خواهد افتاد.
يكي دو هفته بعد از بهبودي من، پدرم در اثر يك سانحه مصدوم
شد و چند روز بعد، دار فاني را وداع گفت. خيلي ناراحت بودم، اما
ياد حرف عموي خدا بيامرزم افتادم كه گفت: اين باغ براي من و
پدرت هست و بهزودي به ما ملحق ميشود.
در يكي از روزهاي دوران نقاهت، به شهرستان دوران كودكي و
نوجواني سر زدم، به سراغ مسجد قديمي محل رفتم و ياد و خاطرات
كودكي و نوجواني، برايم تداعي شد.
يكي از پيرمردهاي قديمي مسجد را ديدم. سالم و عليك كرديم
و براي نماز وارد مسجد شديم.
یکباره
ياد صحنه هايي افتادم كه از حساب و كتاب اعمال ديده بودم.
ياد آن پيرمردي كه به من تهمت زده بود و بهخاطر رضايت من،
ثواب حسينيهاش را به من بخشيد.
اين افكار و صحنه ناراحتي آن پيرمرد، همينطور در مقابل چشمانم
بود. باخودم گفتم: بايد پيگيري كنم و ببينم اين ماجرا تا چه حد صحت
دارد. هرچند ميدانستم كه مانند بقيه موارد، اين هم واقعي است. اما
دوست داشتم حسينيهاي كه به من بخشيده شد را از نزديك ببينم.
به آن پيرمرد گفتم: فالني را يادتان هست؟ همان كه چهار سال
پيش مرحوم شد.
گفت: بله، خدا نور به قبرش بباره. چقدر اين مرد خوب بود. اين
آدم بيسر و صدا كار خير ميكرد. آدم درستي بود. مثل آن حاجي
كم پيدا ميشود.
گفتم: بله، اما خبر داري اين بنده خدا چيزي تو اين شهر وقف
كرده؟ مسجد، حسينيه؟!
گفت: نميدانم. ولي فالني خيلي با او رفيق بود. حتماً خبر دارد.
االن هم داخل مسجد نشسته.
بعد از نماز سراغ همان شخص رفتيم. ذكر خير آن مرحوم شد و
سؤالم را دوباره پرسيدم: اين بنده خدا چيزي وقف كرده؟
اين پيرمرد گفت: خدا رحمتش كند. دوست نداشت كسي خبردار
شود، اما چون از دنيا رفته به شما ميگويم.
ايشان به سمت چپ مسجد اشاره كرد و گفت: اين حسينيه را
ميبيني كه اينجا ساخته شده. همان حاج آقا كه ذكر خيرش را كردي
اين حسينيه را ساخت و وقف كرد. نميداني چقدر اين حسينيه خير
و بركت دارد.
االن هم داريم بنايي ميكنيم و ديوار حسينيه را برميداريم و
ملحقش ميكنيم به مسجد، تا فضا براي نماز بيشتر شود.
#ادامه_داردـ...
۵.۲k
۱۴ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.