گفته بودش ناخدای کشتی عمر من است

گفته بودش ناخدای کشتی عمر من است
موج اول آمد و شد ناخدا دریازده!
رفت،تا آنجا که می شد دور شد از ساحلم
رفت، آنگونه که انگار اشتباهی آمده
گفتمش(( پس آن همه از عشق گفتن ها چه شد؟))
گفت ((معنایی ندارد عاشقی در این سده!
عشق یعنی در خوشی هایت مرا راهم دهی
فارغ از درد و بلا و غصه و از عربده
من برایت می توانم همسفر باشم ولی
همسفر در تخت خواب و همسفر در میکده
درد هایت را ببر بر نزد بیت خالقت
گر مسلمانی به کعبه،گر منافق بتکده
من توانش را ندارم تا که آرامت کنم
بر نمی آید ز کس غیر دروغ و شعبده
عشق تنها در درون قصه ها بودش،کنون
ناگزیرم تا بگویم گند آن در آمده.)) #محم_مد #محمدرضا_احمدی


‎‌‌‌‌‎‌‌
دیدگاه ها (۱)

اگر می خواهی زنی راعاشقانه در کنار خودت داشته باشیباید برای ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط