بار ها در استکان قهوه ام از بیکسی چرخیده ام
بار ها در استکان قهوه ام از بیکسی چرخیده ام
با تفال سوی حافظ رفته ام فال دلم غم بود و بس
رهگذرها بال پرواز مرا با نام عاشق چیده اند
غمگسار عشق های پرفریب و باطلم غم بود و بس
در حصار ترسناک موج و گرداب و تلاطم های سخت
هر کجا با قایق بشکسته رفتم ساحلم غم بود و بس
عایدم از حکم عقل و دل بلا بود و همین رسوا شدن
از درخت خشک عقل و دل همیشه حاصلم غم بود و بس
شعر های کهنه و چشمان خیسم خسته از دست منند
بین این و آن رفیق بی ریایِ عادلم غم بود و بس
#سجاد_احمدیان
با تفال سوی حافظ رفته ام فال دلم غم بود و بس
رهگذرها بال پرواز مرا با نام عاشق چیده اند
غمگسار عشق های پرفریب و باطلم غم بود و بس
در حصار ترسناک موج و گرداب و تلاطم های سخت
هر کجا با قایق بشکسته رفتم ساحلم غم بود و بس
عایدم از حکم عقل و دل بلا بود و همین رسوا شدن
از درخت خشک عقل و دل همیشه حاصلم غم بود و بس
شعر های کهنه و چشمان خیسم خسته از دست منند
بین این و آن رفیق بی ریایِ عادلم غم بود و بس
#سجاد_احمدیان
۱۲.۵k
۲۸ دی ۱۴۰۰