گفتم ای یار مکن با دل عاشق بازی

گفتم ای یار مکن با دل عاشق بازی
گفت حق است که با آتش ما دم سازی

گفتم این عدل نباشد که دلم ریش شود
گفت این سادگی توست که دل می بازی

گفتم آخر تو بگو عدل خداوند کجاست؟
گفت آنجاست که تو در ره خود سر بازی

گفتم این عشق نباشد که پرستم خود را
گفت پس جان بده چون کرده ای آتش بازی...



💕💕
دیدگاه ها (۱)

‏دلبری ڪردن؛همیشه ڪارانسان‌ها ڪه نیست...گاه‌گاهی استڪانی چای...

میخواهمت . . .ولے . . . دورے . . .خیلے خیلے دور . . .نه دستم...

بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد یا آنکه گدایی محبت شده باش...

وقتی برای اولین بار دیدمش؛هرگز فکرش را هم نمی کردم که او هما...

﷽‌🌱گفتم: این رسم وفا با من مهجور نبودگفت: این عشق تو با شِکو...

⚘هر صبح صحفه‌ای سفید است ؛⚘امروزت را با شادی و انگیزه بنویس ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط