تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست

تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست
این سر به هوا مثل خودم عاشق دریاست

درگیر نگاهت شد و تا بام تو پر زد
بیچاره ندانست که این اول بلواست

شاعر شد از آن روز که چشمان تو را دید
این ولوله در شعر من از چشم تو برپاست

چشمان تو آمیزه ای از شور و ترانه است
آنجا که غزل نیز فراگیر و مهیاست

ناز تو نیاز دل دیوانه ی من شد
من شاعر چشم تو که بی وقفه تماشاست

آنقدر مرا در نفست جای بده که
این از نفس افتاده بگوید که مسیحاست

جرم تو که نیست این همه من عاشقت هستم
تقصیر دلم بود که چشمان تو را خواست
دیدگاه ها (۳)

آن کهـنــه درختـم کــهتـنـم زخمی بـرف اسـتحـیـثـیت ایـن باغ ...

از هــر دستے بدے از همون دستـــــ پس میگیرےﻣﮕـــﺮ مےﺷ...

پروردگارا؛انسان‌های خوب سر راهمان بگذار؛حس بسیار خوبیستهنگام...

هـرگـزاز اونی ڪه میخوایش دست نڪش... صبــر سختہ ولـــی.....حس...

"تقصیر دلم نیست تماشای #تو زیباست"#چشمان پر از #عاطفه و #مهر...

بوسہ ے چشم تو بر شعر من اے یار خوش استشاعر چشم تو بودن بہ چہ...

از تو می گویم غزل با این دل شیدایی امشاعر چشم فریبا ، خالق ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط