خوشا دردی که درمانی ندارد
خوشا دردی که درمانی ندارد
سری کز عشق سامانی ندارد
ندارد ذوق جان و لذت عمر
اگر دل مهر جانانی ندارد
دل بی مهر جانان هر که را هست
دلی دارد ولی جانی ندارد
چه حاصل دارد از باغ وجود ار
بکف سیب زنخدانی ندارد
زهی نادان که با صد گونه الوان
بخوان اندر نمکدانی ندارد
به هر کشور قدم زد موجب عشق
امیر عقل فرمانی ندارد
چه ترسانی ز دیوان حسابم
برو دیوانه دیوانی ندارد
بغیر از آن سرد و چهرهٔ زرد
حدیث و عشق و برهانی ندارد
خوش آن عاشق که با زلف و رخ دوست
حدیث از کفر و ایمانی ندارد
اگر عشقی نباشد عین حسن است
خراب آن ده که دهقانی ندارد
بهشت از صحبت خوبان بود دل
خیال حور و غلمانی ندارد
وگر بی صحبت خوبان بهشتی است
بمعنی روح و ریحانی ندارد
#میرزا_حبیب_خراسانی
سری کز عشق سامانی ندارد
ندارد ذوق جان و لذت عمر
اگر دل مهر جانانی ندارد
دل بی مهر جانان هر که را هست
دلی دارد ولی جانی ندارد
چه حاصل دارد از باغ وجود ار
بکف سیب زنخدانی ندارد
زهی نادان که با صد گونه الوان
بخوان اندر نمکدانی ندارد
به هر کشور قدم زد موجب عشق
امیر عقل فرمانی ندارد
چه ترسانی ز دیوان حسابم
برو دیوانه دیوانی ندارد
بغیر از آن سرد و چهرهٔ زرد
حدیث و عشق و برهانی ندارد
خوش آن عاشق که با زلف و رخ دوست
حدیث از کفر و ایمانی ندارد
اگر عشقی نباشد عین حسن است
خراب آن ده که دهقانی ندارد
بهشت از صحبت خوبان بود دل
خیال حور و غلمانی ندارد
وگر بی صحبت خوبان بهشتی است
بمعنی روح و ریحانی ندارد
#میرزا_حبیب_خراسانی
- ۱.۱k
- ۲۳ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط