نه حسودم ، نه نظر تنگ
نه حسودم ، نه نظر تنگ
نه دلی چون هتلی پر زمسافر
نه که دیرم با هزار راهبه در آن
من فقط کلبه ی تنهایی خویشم
با دلی پر شده از عطر شقایق
چمدان بسته زکویت
به وداعی نه به تلخی هلاهل
اما دلگیر
اما نمناک
خیسی دلهره ی شرم یه عاشق
که به دل بست نشسته
وصله ی جان شده این دست شکسته
میروم با چمدانی که نبستم
میروم با یه نمه، دلهره ی زرد
تو بمان ،کوی جهان در کف دستت
تو بدان ، هیچ نماند به دلم رد نگاهت
اما ای شعله پر جوش و درخشان
ای که الهام بود،نام تو برشعر خروشان
تویه روزی عطش دفتر شعرم بودی
کینه ای نیست تورا جان دلم
به خدا سپردمت، روح و روان
تو بمان با دل و دلداگی ها
منم از شهر شما بار سفر میبندم
به سلامت گذرد بر تو همه سال و زمان
نه دلی چون هتلی پر زمسافر
نه که دیرم با هزار راهبه در آن
من فقط کلبه ی تنهایی خویشم
با دلی پر شده از عطر شقایق
چمدان بسته زکویت
به وداعی نه به تلخی هلاهل
اما دلگیر
اما نمناک
خیسی دلهره ی شرم یه عاشق
که به دل بست نشسته
وصله ی جان شده این دست شکسته
میروم با چمدانی که نبستم
میروم با یه نمه، دلهره ی زرد
تو بمان ،کوی جهان در کف دستت
تو بدان ، هیچ نماند به دلم رد نگاهت
اما ای شعله پر جوش و درخشان
ای که الهام بود،نام تو برشعر خروشان
تویه روزی عطش دفتر شعرم بودی
کینه ای نیست تورا جان دلم
به خدا سپردمت، روح و روان
تو بمان با دل و دلداگی ها
منم از شهر شما بار سفر میبندم
به سلامت گذرد بر تو همه سال و زمان
۲.۴k
۰۱ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.