صبحت بخیر عزیزم با آنکه گفته بودی دیشب خدا نگهدار

صبحت بخیر عزیزم با آنکه گفته بودی دیشب خدا نگهدار
با آنکه دست سردت از قلب خسته ی تو گوید حدیث بسیار
صبحت بخیر عزیزم با آنکه در نگاهت حرفی برای من نیست
با آنکه لحظه لحظه می خوانم از دو چشمت از خستگی ز تکرار
در جان عاشق من شوق جدا شدن نیست
خو کرده قفس را میل رها شدن نیست
من با تمام جانم پر بسته و اسیرم
باید که با تو باشم در پای تو بمیرم
صبحت بخیر عزیزم با آنکه گفته بودی دیشب خدا نگهدار
با آنکه دست سردت از قلب خسته ی تو گوید حدیث بسیار
صبحت بخیر عزیزم با آنکه در نگاهت حرفی برای من نیست
با آنکه لحظه لحظه می خوانم از دو چشمت از خستگی ز تکرار
این بار غصه ها را از دوش خسته بردار
من کوه استوارم به من بگو نگهدار
عهدی که با تو بستم هرگز شکستی نیست
این عشق تا دم مرگ هرگز گسستنی نیست
صبحت بخیر عزیزم با آنکه گفته بودی دیشب خدا نگهدار
با آنکه دست سردت از قلب خسته ی تو گوید حدیث بسیار
صبحت بخیر عزیزم با آنکه در نگاهت حرفی برای من نیست
با آنکه لحظه لحظه می خوانم از دو چشمت از خستگی ز تکرار
دیدگاه ها (۴)

گوزلیم گوزلرین آیدین گدیرمگینه سن سیز نجه یورقون گدیرمنی نیی...

صبح بخیر هستیم ♥ صبح بخیر تمام دل بستگیم♥ صبح بخیرامید فردا ...

روز جهانی کودک رو به کودک درون تک تک تون تبریک میگم

دلم بدون تو هی بهانه می‌گیردسراغ یک غزل عاشقانه می‌گیردهمان ...

میان دو نگاه

سناریو فیلیکس

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط