تو را همیشه دوست داشتم
تو را همیشه دوست داشتم؛
شبیه دخترکی که عاشقِ بارآن است ولی اتاقش پنجره ایی ندارد...
زندانی ای که تمامِ عمرش دزدی کرده تا سفر کند و حالا مرزِ رویاهایش شهر که هیچ...حیاطِ زندان است.
یا کورِ مادرزادی که دلش غش میرود تا بداند این آبیِ فیروزه ایی چه چیزی دارد که همه ی مردم عاشقش هستند...
گاهی عاشقت بودم؛عادی نه! نه اصلا طوری نبود که تصور کنی...
فقط ترکیبی از حسرت بود و شوق..جوری که میدانستم نیستی و با بودنت زندگی میکردم.
بارآن را نمیدیدم ولی تصور میکردم.
سفر نمیکردم ولی تصور میکردم...
کوری بودم که سعی میکرد بفهمد اصلا "رنگ" یعنی چه؟
میفهمی بعید بودن را؟
نا امید نشدن را؟
میفهمی عاشق بودن را؟
اینکه ثانیه به ثانیه عمرت میگذرد و مثلِ انسانی که زیر آوار مانده و زنده است؛میخواهد فریاد بکشد ولی نمی تواند...جانش را ندارد.
تورا همیشه دوست داشتم؛
مثلِ هر چیزی که طعم حسرت داشته باشد...
مثلِ هرچیزِ نشدنی!
•
شبیه دخترکی که عاشقِ بارآن است ولی اتاقش پنجره ایی ندارد...
زندانی ای که تمامِ عمرش دزدی کرده تا سفر کند و حالا مرزِ رویاهایش شهر که هیچ...حیاطِ زندان است.
یا کورِ مادرزادی که دلش غش میرود تا بداند این آبیِ فیروزه ایی چه چیزی دارد که همه ی مردم عاشقش هستند...
گاهی عاشقت بودم؛عادی نه! نه اصلا طوری نبود که تصور کنی...
فقط ترکیبی از حسرت بود و شوق..جوری که میدانستم نیستی و با بودنت زندگی میکردم.
بارآن را نمیدیدم ولی تصور میکردم.
سفر نمیکردم ولی تصور میکردم...
کوری بودم که سعی میکرد بفهمد اصلا "رنگ" یعنی چه؟
میفهمی بعید بودن را؟
نا امید نشدن را؟
میفهمی عاشق بودن را؟
اینکه ثانیه به ثانیه عمرت میگذرد و مثلِ انسانی که زیر آوار مانده و زنده است؛میخواهد فریاد بکشد ولی نمی تواند...جانش را ندارد.
تورا همیشه دوست داشتم؛
مثلِ هر چیزی که طعم حسرت داشته باشد...
مثلِ هرچیزِ نشدنی!
•
- ۲۶۱
- ۱۰ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط