فیک تهیونگ پارت ۱۱
صبح شده بود و تهیونک و سوفی به مدرسه رفتند باز هم به هم برخورد کردن
و چشم تو چشم شدن
آیا اونا به هم اعتراف میکنن؟
آیا واقعا اونا هم رو دوست دارن؟
یا همش یه دروغه؟
کسی چیزی نمیدونه
به جز احساسات
اونا
ویو سوفی
داشتم به مدرسه میرفتم که با تهیونگ برخوردم باهاش چشم تو چشم شدم............الان مطمئن شدم که عاشقش شدم
ولی اگه اون منو دوست نداشته باشه چی؟
باید بهش بگم
ولی نه الان
اگه الان بهش نگم پس کی بهش بگمممم
وایییی نمیدونم چکار کنمممم
خدایا هوفف
بهش گفتم
سوفی:تهیونگ میخوام بهت یه چیزی بگم.....
تهیونگ:منم همینطور.......
میخواستم بهش بگم ولی سوهی و مینهو آمدن
و نتونستم بهش بگم
سوهی:سوفییییییییییی
بیااا دیگه الان کلاس شروع میشههه
مینهوو:راست میگه عهه خیر سرتون مبصر کلاسلاسیناااااا
منو تهیونگ هم زمان گفتیم
الان میایم
رفتیم تو کلاس
تهیونگ همش داشت بهم نگاه میکرد منم نمیتونستم به درس تمرکز کنم
و دیگه نمیتونستم تحمل کنمم
کلاسمون با این دبیرمون تمام شد
واییی چقدر خستمهههه
تهیونگ کنارم نبود رفته بود زباله ها رو بندازه
میخواستم برم بیرون که بهش اعتراف کنم چونکه فرصت خیلی خوبی بود تا میخواستم بلند شم.....
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.