در دل آئینه دیدم غم پنهان خودم

.
در دلِ آئینه دیدم غمِ پنهانِ خودم
غزلی ساختم از حالِ پریشانِ خودم

به تمنای تو هر شب دلِ آئینه شکست
قلمم راست بگو ،باش به فرمانِ خودم

هر چه کردم که بگویی شده ای عاشق من
نشدی عاشقِ من ، دوست تر از جانِ خودم

مینویسم که بدانی چه کشیدم بی تو
شاهدی نیست بجز دیده ی گریانِ خودم

تک و تنها ز فراقِ تو نشینم هر شب
به وصالت شده ام دست به دامانِ خودم

شانه ای نیست گذارم سرِ سرگردان را
میروم سر بگذارم به گریبانِ خودم

در تلاشم که فراموش کنم مهرِ تورا
تا به کی شکوه کنم از تو و خویشانِ خودم
دیدگاه ها (۱)

صل الله علیک یا ابا عبدالله.میدهم سوی امیرم یک سلام. ...

🔻زمینی را بنام حسینیه از وزارت راه گرفته اند بعد آن را تبدیل...

ما ساده ها فکر میکنیمیه عده که به همه دولت روحانی حمله میکرد...

نحوه‌ی استفاده از کارت ملی به جای کارت عابربانک با دستگاهای ...

فردا اگر بدون تو باید به سر شودفرقی نمی کند شب من کی سحر شود...

حالا که این کلمات را میخوانی، این را هم بدانی بد نیست عزیزمک...

جنگی حاجی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط