درویشی تنگدست به در خانه توانگری

درویشی تنگدست به در خانه توانگری
رفت و گفت:
شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای
که به درویشان دهی، من نیز درویشم

خواجه گفت:
من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی...

پس درویش تاملی کرد وگفت:
ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه
خدای کریم را گذاشته به در خانه
چون تو گدائی آمده ام...
این را بگفت و روانه شد.

خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت
و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.

از او بخواه که دارد
و میخواهد که از او بخواهی...

از او مخواه که ندارد
و می ترسد که از او بخواهی...!

انکه می بخشندومنت نمی نهدخدای منوتوهست ولاغیر💚💚💚💚💚💚
دیدگاه ها (۰)

چه برانیچه بخوانیچه به اوجم برسانیچه به خاكم بكشانی… نه من آ...

▪️اگر در ۴۴ سال گذشته دست کم ۴۰۰ فیلم کوتاه این چنینی (تبیین...

پنج شنبه هاپرازدلتنگی و غم است🌷پنجشنبه ها برایما یادآور درگذ...

ابالفضل منامیدم به دست توعه پهلوون.. #اربعین#سردار_دلها #قاس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط