تمام فنجانهای قهوه که می گفتند م

تمـــام فنجــانـهـــای قهــــوه کـــه مـــی گفتنـــد مـــا بـــه هم نمـــی رسیــم را شــکستمــ
و فنجـــانـــی دیگـــر خـــوردم
فــالـــی دیگـــر گــرفتــم
از بس قهـــوه خـــوردم
بـــه گمــانــم یک قرن بیـــدار بمانم...

*tiana*
دیدگاه ها (۹)

وقتی لبخنددنبال جایی برای نشستن میگردد،باتمام وجودبرایت آرزو...

ﺧﺪﺍﯾﺎ !!"ﺍﯾﻮﺏ " ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﯽ ﺳﺘﺎﯾﻢﺍﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ...

کی گفته زمان طلاست؟من مزه مزه اش کردم...زمان عین الکله... ثا...

.آرزویم برایت در پایان سال این است:در میان مردمی که می دوند ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط