پارت ۹
پارت ۹
بورا:
سونگ مثه ی بچه خوب رفت از تهیونگ معذرت خاهی کرد
اتاقامونو مشخص کرده بودیم و الان بجز ما پسرا توی حیاط بودن و داشتن بازی میکردن
بنده طبق معمول نشسته بودم توی گوشی داشتم چت میکردم🙂😂
₩میگم....تو کسیو دوس داری؟
+عاااا...الان با یه پسره دوس شدم اماخو علاقه ای بش ندارم
₩واقن!؟اون چی تورو دوس دارع؟
+فک کنم
₩خو دختره خنگ بزن تو کارششش دیح😐
+داداش چیمیگی😐
₩بابا اینجوری بهتره دیح زودتر ازدواج میکنی بخدا دلم لک زده واسه ی عروسی🚶♀️
+یاااااا دیوونه شدی؟🙄
جیم:
رفتم دخترا رو صدا کنم ک صداهای داخل اتاق نزاشت برم تو!
بورا...اون با یه پسر دوس شده!
یه لحظه خون به مغ م نرسید و درو باز کردم
-هی تو...کی بهت اجازه داده با یه پسر غریبه چت کنی هااا؟
+عااا ببخشید
-سونگ برو بیرون
₩اما...
-گفتم برو بیرونننن(با داد)
₩ب..باشه
سونگ از اتاق رفت بیرون
نزدیک بورا شدم...اون هی میرفت عقب و من میومد جلو تا خورد به دیوار
+بخدا..بخدا غلط کردم
-که غلط کردی...
+اصن....اصن چ ربطی ب تو داره...
-چه ربطییی به مننن دارهههه؟...خیلیم ربط دارهههه
+خو بگو
-چون..چون
+چون چی؟
-چون من....اههه لنتی
بورا:
یهویی لباشو کبوند رو لبام محکم مشت میزدم تو سینش ک ول کنه اما جواب نمیداد
یه لحظه اون وستا حس کردم مخاد ولم کنع ک دهن باز کردم اما بدشانسیم همین لحظه گل کرد😐
زبونمو گرفته بود و لیس میزد
بدجور داشتم تحریک میشدم...هر کاری میکردم تا ولم کنع اما نمیشد
از اخر نفس کم اورد و ول کرد
+داش..داشتی...خفم..خفم میکردی...
بدون هیچ حرفی رفت بیرون
دقیق میتونم بگم نیم ساعت داشت منو میبوسید
یونگی:
چن دیقه ای میشد ک جیمین رفته بود و نیومده بود
رفتم دنبالش اما با صحنه ای ک از داخل پنجره دیدم یه لحظه برای همیشه از جیمین متنفر شدم...
لایکا مون زیاده شه دیح🙄🚶♀️
برای حمایتا اگه نبودین ببخشید خیلی زیاد بود همین قدر تونستم بزارم🥺👐🏻
بورا:
سونگ مثه ی بچه خوب رفت از تهیونگ معذرت خاهی کرد
اتاقامونو مشخص کرده بودیم و الان بجز ما پسرا توی حیاط بودن و داشتن بازی میکردن
بنده طبق معمول نشسته بودم توی گوشی داشتم چت میکردم🙂😂
₩میگم....تو کسیو دوس داری؟
+عاااا...الان با یه پسره دوس شدم اماخو علاقه ای بش ندارم
₩واقن!؟اون چی تورو دوس دارع؟
+فک کنم
₩خو دختره خنگ بزن تو کارششش دیح😐
+داداش چیمیگی😐
₩بابا اینجوری بهتره دیح زودتر ازدواج میکنی بخدا دلم لک زده واسه ی عروسی🚶♀️
+یاااااا دیوونه شدی؟🙄
جیم:
رفتم دخترا رو صدا کنم ک صداهای داخل اتاق نزاشت برم تو!
بورا...اون با یه پسر دوس شده!
یه لحظه خون به مغ م نرسید و درو باز کردم
-هی تو...کی بهت اجازه داده با یه پسر غریبه چت کنی هااا؟
+عااا ببخشید
-سونگ برو بیرون
₩اما...
-گفتم برو بیرونننن(با داد)
₩ب..باشه
سونگ از اتاق رفت بیرون
نزدیک بورا شدم...اون هی میرفت عقب و من میومد جلو تا خورد به دیوار
+بخدا..بخدا غلط کردم
-که غلط کردی...
+اصن....اصن چ ربطی ب تو داره...
-چه ربطییی به مننن دارهههه؟...خیلیم ربط دارهههه
+خو بگو
-چون..چون
+چون چی؟
-چون من....اههه لنتی
بورا:
یهویی لباشو کبوند رو لبام محکم مشت میزدم تو سینش ک ول کنه اما جواب نمیداد
یه لحظه اون وستا حس کردم مخاد ولم کنع ک دهن باز کردم اما بدشانسیم همین لحظه گل کرد😐
زبونمو گرفته بود و لیس میزد
بدجور داشتم تحریک میشدم...هر کاری میکردم تا ولم کنع اما نمیشد
از اخر نفس کم اورد و ول کرد
+داش..داشتی...خفم..خفم میکردی...
بدون هیچ حرفی رفت بیرون
دقیق میتونم بگم نیم ساعت داشت منو میبوسید
یونگی:
چن دیقه ای میشد ک جیمین رفته بود و نیومده بود
رفتم دنبالش اما با صحنه ای ک از داخل پنجره دیدم یه لحظه برای همیشه از جیمین متنفر شدم...
لایکا مون زیاده شه دیح🙄🚶♀️
برای حمایتا اگه نبودین ببخشید خیلی زیاد بود همین قدر تونستم بزارم🥺👐🏻
۳۵.۹k
۱۲ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.