مجال گریزی
مجال گریزی.
فرصت فریادی.
حتا اختیار انتخاب
جایی برای گلوله،نبود.
این صدای متعجبی که قرن هاست,
از تنفگ ها به شکل آوازی غریب
به گوش می رسد،
خیال سکوت که ندارد.
این جنگ تن به تن نابرابر میان قلم،
و آواز خارج از دستگاه نفرت.
این هرزه گرد اشاره ای با انگشت میانی,
درنگ میان این نزاع تعفن برانگیز,
چه داشت که ما را مجال گریزی و فرصت فریادی و اختیار انتخابی نداد؟ چه بودیم که قلم ها از دست های ما بیزار شدند؟
چه کردیم که با کرم های اعتقاد و عقیده،
حال کاغذها را به هم زدیم و ترحم نوشتن را بازیچه کردیم؟
بیا برگردیم.
به همان غار احمقانه و موقر خویش.
ای انسان جاهل.
ای نمود حقارت و پشیمانی.
هنوز مرا یارای نوشتن است
با خون تو.
انگشت میانی ام را یادگاری ات کن.
فرصت فریادی.
حتا اختیار انتخاب
جایی برای گلوله،نبود.
این صدای متعجبی که قرن هاست,
از تنفگ ها به شکل آوازی غریب
به گوش می رسد،
خیال سکوت که ندارد.
این جنگ تن به تن نابرابر میان قلم،
و آواز خارج از دستگاه نفرت.
این هرزه گرد اشاره ای با انگشت میانی,
درنگ میان این نزاع تعفن برانگیز,
چه داشت که ما را مجال گریزی و فرصت فریادی و اختیار انتخابی نداد؟ چه بودیم که قلم ها از دست های ما بیزار شدند؟
چه کردیم که با کرم های اعتقاد و عقیده،
حال کاغذها را به هم زدیم و ترحم نوشتن را بازیچه کردیم؟
بیا برگردیم.
به همان غار احمقانه و موقر خویش.
ای انسان جاهل.
ای نمود حقارت و پشیمانی.
هنوز مرا یارای نوشتن است
با خون تو.
انگشت میانی ام را یادگاری ات کن.
- ۴۷۴
- ۲۴ شهریور ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط