بر خاکی نشسته بودم

بر خاکی نشسته بودم ؛
که خدا آمد وکنارم نشست!

گفت : مگر کودک شده ای !؟
که با خاک بازی میکنی !

گفتم : نه ! ولی . . .
از بازی آدمهایت خسته شده ام ! . . .
همان هایی که حس می کنند هنوز خاکم ! . . .
و روح تو در من دَمیده نشده ! . . .

من با این خاک بازی میکنم ،
تا آدمهایت را بازی ندهم !

خدا خندید ! . . .
پرسیدم : خدایا ؛

چرا از آتش نیستم !؟
تا هرکه قصد بازی داشت را بسوزانم !

خدا امّـا ساکت بود !
گویا ازمن دلخور شده بود ! گفت :

تو را از خاک آفریدم
تا بسازی ! . . . نه بسوزانی ! . . .

تو را از خاک ازعنصری برتر ساختم . . .

از خاک ساختم
که با آب گـِل شوی و زندگی ببخشی . . .

از خاک که اگر آتشت بزنن ! . . .
بازهم زندگی میکنی و پخته تر میشوی . . .

باخاک ساختمت تا همراه باد برقصی . . .

تو را ازخاک ساختم
تا اگر هزار بار آتش و آب و باد تو را بازی داد ! . . .
تو برخیزی ! . . .
سر برآوری ! . . .
در قلبت دانهٔ عشق بکاری ! . . .
و رشد دهی و از میوهٔ شیرینش لذت ببری ! . . .

تو از خاکی ! ...
پس به خاکی بودنت ببال . . .
و من هیچ نداشتم !
برای گفتن به خدا ! . . .


http://line.me/ti/p/%40hbl3895c
دیدگاه ها (۱)

ماه رجب رسیده مرا پاک کن حسیناین دل برای ماه خدا رو به راه ن...

نشانه های پیامبران الهی در حضرت مهدی ارواحنا فداه:خلیفة الله...

یا اَبا الحَسَنِیا عَلِیَّ بنَ مُحَمَّدٍاَیُّهَا الهادیِ الن...

مولای بزرگوار ما، دهمین ستاره آسمان امامت، حضرت امام هادی(ع)...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط