سوار شدیم و به سمت خونه ی رزی رفتیم چون با این لباسا نمیت
سوار شدیم و به سمت خونه ی رزی رفتیم چون با این لباسا نمیتونستیم جایی بریم ما چون زیاد خونه ی هم دیگه میریم همیشه چند دست لباس تو خونه ی همدیگه میزاریم بعد از چند دقیقه به خونه ی رزی رسیدیم رزی از ماشین جنا پیاده شد و به سمت ما اومد ما هم پیاده شدیم
رزی:خب بچه ها بریم فقط داداشم دوستاشو دعوت کرده خونه
ا.ت:خب به ما چه😐
رزی:کلا گفتم که اگه کسی رو دیدید نترسید
جنا:اوکی بریم
همه:بریم
با هم رفتیم تو خونه که با برادر رزی رو به رو شدیم
رزی:سلام داداشی
سوهو:سلام خوشگلم
ا.ت:هوی ما هم اینجاییم ها(بچه ها سوهو دوست بچه گی ا.ته)
سوهو:زر نزن بابا بعد ی قرن اومده دیدنم
ا.ت:هه من نیومدم اون ریختت رو ببینم اومد لباسمو عوض کنم بعدشم من زود زود میام اینجا تویی که مثل گاو بیرونی
سوهو:باشه باشه نخوریمون
ا.ت:ایش
رزی:..
بچه ها اومدیم بیرون رسیدم خونه هدیتون رو کامل میکنم❤
رزی:خب بچه ها بریم فقط داداشم دوستاشو دعوت کرده خونه
ا.ت:خب به ما چه😐
رزی:کلا گفتم که اگه کسی رو دیدید نترسید
جنا:اوکی بریم
همه:بریم
با هم رفتیم تو خونه که با برادر رزی رو به رو شدیم
رزی:سلام داداشی
سوهو:سلام خوشگلم
ا.ت:هوی ما هم اینجاییم ها(بچه ها سوهو دوست بچه گی ا.ته)
سوهو:زر نزن بابا بعد ی قرن اومده دیدنم
ا.ت:هه من نیومدم اون ریختت رو ببینم اومد لباسمو عوض کنم بعدشم من زود زود میام اینجا تویی که مثل گاو بیرونی
سوهو:باشه باشه نخوریمون
ا.ت:ایش
رزی:..
بچه ها اومدیم بیرون رسیدم خونه هدیتون رو کامل میکنم❤
۸.۰k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.