پارت اول : لایک و کامنت و فالو یادت نره :
علامت تهبونگ _
علامت ات +
____.____.____.____
ساعت ۸ صبح :
ویو ات :
طبق معمول از خونه بیرون اومدم که برم سوار ماشین شم و برم سر کار .
تقریبا نزدیک ماشینم بودم که حس کردم چیزی خورد به سرم و چشمام سیاهی رفت .
ساعت ۲ بعد از ظهر :
ویو ات :
وقتی چشمام رو باز کردم سرم خیلی درد میکرد ولی نمیدونم کجا بودم ! خیلی عجیب بود .. یه اتاق بزرگ و خیلی شیک ، سر تخت بودم .. تا به خودم اومدم اومدم سعی کردم موبایلمو از توی جیبم دربیارم ولی .. نبود .
یهو صدای داد و فریاد شخصی رو شنیدم .. انگار داشت کسی رو تنبیه میکرد . ترسیدم و با شنیدن صدای پا که نزدیک میشد خودم رو به خاب زدم .
قلبم تند تند میزد و نمیدونستم چیکار کنم .
همینجوری که با خودم فکر میکردم که چیکار کنم حس کردم یکی نشست رو تخت .
خیلی ترسیدم ، چشمام رو باز کردم و خیلی شوک بودم .
نمیدونستم باید چه واکنشی نشون بدم .
اون شخص خودش رو از من دور کرد و اشاره کرد به کمد لباس و حموم و ....
گفت میتونی بری دوش بگیری . لباس هاتم توی کمده .
من پایین منتظرم بعد بیا غذا بخوریم .
+ تو کی هستی ؟ چی میگی واسه خودت ؟ اینجا کجاست ؟
_ ببخشید اصلا نمیخاستم همچین برخوردی باهات داشته باشم .
اون زیر دست احمقم اخراج کردم . بهش گفته بودم بدون آسیب زدن بهت تورو بیاره اینجا ولی خب به حرفم گوش نکرد .
+ موضوع چیه ؟ چرا باید منو برای تو میاورد ؟
_ خب .... راستش .... حدود چند هفتهس ( یک ماه ) که زیر نظر دارمت و تو کل این مدت از همون بار اولی که توی بار دیدمت ، عاشقت شدم و دنبالت کردم .
( فهمیدم کجا کار میکنی ، خونت کجاست و .... )
حالام که دارمت نمیخام از دستت بدم .
+ من ....
بقیش برای پارت ۲ ....
لایک و کامنت و ... یادت نره 🫰🫰
علامت ات +
____.____.____.____
ساعت ۸ صبح :
ویو ات :
طبق معمول از خونه بیرون اومدم که برم سوار ماشین شم و برم سر کار .
تقریبا نزدیک ماشینم بودم که حس کردم چیزی خورد به سرم و چشمام سیاهی رفت .
ساعت ۲ بعد از ظهر :
ویو ات :
وقتی چشمام رو باز کردم سرم خیلی درد میکرد ولی نمیدونم کجا بودم ! خیلی عجیب بود .. یه اتاق بزرگ و خیلی شیک ، سر تخت بودم .. تا به خودم اومدم اومدم سعی کردم موبایلمو از توی جیبم دربیارم ولی .. نبود .
یهو صدای داد و فریاد شخصی رو شنیدم .. انگار داشت کسی رو تنبیه میکرد . ترسیدم و با شنیدن صدای پا که نزدیک میشد خودم رو به خاب زدم .
قلبم تند تند میزد و نمیدونستم چیکار کنم .
همینجوری که با خودم فکر میکردم که چیکار کنم حس کردم یکی نشست رو تخت .
خیلی ترسیدم ، چشمام رو باز کردم و خیلی شوک بودم .
نمیدونستم باید چه واکنشی نشون بدم .
اون شخص خودش رو از من دور کرد و اشاره کرد به کمد لباس و حموم و ....
گفت میتونی بری دوش بگیری . لباس هاتم توی کمده .
من پایین منتظرم بعد بیا غذا بخوریم .
+ تو کی هستی ؟ چی میگی واسه خودت ؟ اینجا کجاست ؟
_ ببخشید اصلا نمیخاستم همچین برخوردی باهات داشته باشم .
اون زیر دست احمقم اخراج کردم . بهش گفته بودم بدون آسیب زدن بهت تورو بیاره اینجا ولی خب به حرفم گوش نکرد .
+ موضوع چیه ؟ چرا باید منو برای تو میاورد ؟
_ خب .... راستش .... حدود چند هفتهس ( یک ماه ) که زیر نظر دارمت و تو کل این مدت از همون بار اولی که توی بار دیدمت ، عاشقت شدم و دنبالت کردم .
( فهمیدم کجا کار میکنی ، خونت کجاست و .... )
حالام که دارمت نمیخام از دستت بدم .
+ من ....
بقیش برای پارت ۲ ....
لایک و کامنت و ... یادت نره 🫰🫰
۳.۵k
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.