فیلم سینمایی *Mine* داستان سربازی است که حین بازگشت از مأ
فیلم سینمایی *Mine* داستان سربازی است که حین بازگشت از مأموریت در بیابانی برهوت ، یکی از پاهایش روی مین می ره اما او بلافاصله متوجه می شود و پای خودش رو از روی مین برنمی داره ، به همین دلیل مین عمل نمی کنه.
با توجه به شرایط خودش نمی تونه مین رو خنثی کنه پس مجبور می شه چندین روز در انتظار نیروی کمکی باقی بمونه.
اگر پا را بلند کنه بلافاصله مین منفجر می شه و مرگ او حتمیه
خستگی بیش از حد ، گرمای روز ، سرمای شب ، بی خوابی و ایستادنِ مدام ، تشنگی و گرسنگی میتونه اونو از پا درآره...
در این حال و روز ؛ او به حالتی نیمه هوشیار فرو می ره و مدام خاطرات گذشته اش را مرور می کنه.
مینِ رابطه عاطفی با همسرش ، مینِ دعوا و نزاع با دوستان و همکارانش ، مینِ درگیری در کافه با غریبه ها رو یادش میاره...
این مین توی این بیابون اونو وادار می کنه تا کاری رو انجام بده که قبل از این انجام نمی داده ، *مکث کردن* .
او چند روز مکث می کنه تا نیروهای کمکی برسن و مین رو خنثی کنند .
مکثی طاقت فرسا و بسیار دشوار .
مین توی بیابون ؛ استعاره ای از مین هایی که او توی روابط عاطفی ، خانوادگی ، اجتماعی و شغلی خودش منهدم کرده .
این مکثِ چند روزه در آن بیابون به او یاد میده که اگه فوراً و با عجله به اون حوادث و اتفاقات ؛ واکنشی نشون نمی داد ، زندگی بهتری رو تجربه می کرد.
و به ما یاد میده که این *مکث آگاهانه*، چیزی یه که توی زندگی پرتلاطم بهش نیاز داریم.
ما به رویدادهای امروزِ زندگیمون همون واکنشی را نشون می دیم که تجربه کردیم
ما به ناشناخته های امروز بر اساس شناخته های دیروز عکس العمل نشون می دیم
مکث کردن موقع کنش ها و واکنش ها می تونه افقی از انتخاب های جدید رو به روی ما باز کنه....
آخر فیلم جالب تره ...
اخر فیلم متوجه میشیم پای سرباز روی هیچ مینی نبوده و فقط یک عروسک زیر پاش بوده.
موضوع همینه. توی زندگی، مینهای خودساختهی زیادی برای خودمون میتراشیم و گام بعدی رو از دست میدیم . خیلی از مینهایی که ما رو فلج کردهاند وجود خارجی ندارن. زادهی خیالات ما هستند و اونقدر به اونها باور داریم که حاضر نیستیم قدم بعدی رو برداریم.
با توجه به شرایط خودش نمی تونه مین رو خنثی کنه پس مجبور می شه چندین روز در انتظار نیروی کمکی باقی بمونه.
اگر پا را بلند کنه بلافاصله مین منفجر می شه و مرگ او حتمیه
خستگی بیش از حد ، گرمای روز ، سرمای شب ، بی خوابی و ایستادنِ مدام ، تشنگی و گرسنگی میتونه اونو از پا درآره...
در این حال و روز ؛ او به حالتی نیمه هوشیار فرو می ره و مدام خاطرات گذشته اش را مرور می کنه.
مینِ رابطه عاطفی با همسرش ، مینِ دعوا و نزاع با دوستان و همکارانش ، مینِ درگیری در کافه با غریبه ها رو یادش میاره...
این مین توی این بیابون اونو وادار می کنه تا کاری رو انجام بده که قبل از این انجام نمی داده ، *مکث کردن* .
او چند روز مکث می کنه تا نیروهای کمکی برسن و مین رو خنثی کنند .
مکثی طاقت فرسا و بسیار دشوار .
مین توی بیابون ؛ استعاره ای از مین هایی که او توی روابط عاطفی ، خانوادگی ، اجتماعی و شغلی خودش منهدم کرده .
این مکثِ چند روزه در آن بیابون به او یاد میده که اگه فوراً و با عجله به اون حوادث و اتفاقات ؛ واکنشی نشون نمی داد ، زندگی بهتری رو تجربه می کرد.
و به ما یاد میده که این *مکث آگاهانه*، چیزی یه که توی زندگی پرتلاطم بهش نیاز داریم.
ما به رویدادهای امروزِ زندگیمون همون واکنشی را نشون می دیم که تجربه کردیم
ما به ناشناخته های امروز بر اساس شناخته های دیروز عکس العمل نشون می دیم
مکث کردن موقع کنش ها و واکنش ها می تونه افقی از انتخاب های جدید رو به روی ما باز کنه....
آخر فیلم جالب تره ...
اخر فیلم متوجه میشیم پای سرباز روی هیچ مینی نبوده و فقط یک عروسک زیر پاش بوده.
موضوع همینه. توی زندگی، مینهای خودساختهی زیادی برای خودمون میتراشیم و گام بعدی رو از دست میدیم . خیلی از مینهایی که ما رو فلج کردهاند وجود خارجی ندارن. زادهی خیالات ما هستند و اونقدر به اونها باور داریم که حاضر نیستیم قدم بعدی رو برداریم.
۱۰.۶k
۱۲ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.