(pt .۳)
(pt .۳)
( ما دو تا بهترینیم )
ک بنظر آدمای خوبی بودن و آمدن داخل و
گفتن : سلام شما ا.ت هستید ؟
ا.ت : بله درسته شما
جانکوک و جیمین : من دوستان تهیونگ جانکوک و جیمین هستیم .
جیمین : خب اگ اجازه هست بزارید دست و پا ها تونو باز کنم .
ا.ت ویو
اونا مرد های خوبی بودن بعد هم ک دست و پا مو باز کردن رفتیم دنبال تهیونگ منم خیلی دل واپس تهیونگ بودم و بالاخره پیداش کردیم اون بیهوش شده بود تا دیدمش گریه کردم سریع با جانکوک و جیمین رفیت پیشش و هی صداش زدیم
ا.ت : تهیونگ بید....دا....ارشو ( با گریه )
جانکوک : تهیونگ پاشو .
جیمین : تهیونگ تو باید بیدارشی .
بعد چند ثانیه چشمای تهیونگ باز شد .
تهیونگ ویو
من تا بیدار شدم ا.ت رو دیدم ک داره گریه میکنه سریع بغلش کردم و ی لب کوچیک ازش گرفتم وای چ حس خوبی بود
ا.ت ویو
تهیونگ منو بغل کرد و بعد از چند ثانیه ی لب کوچیک ازم گرفت و حس خوبی بود ولی جولوی جانکوک و جیمین ! دلم میخواست بازم امتحانش کنم ولی بعدش پاشودیم شب بود تقریبا سه شب و همه بیرون و خواب بودن و ما هم فرار کردیم
( صبح : ۹ )
ما رسیدیم خونه همه اومدیم خیلی خسته بودیم نشستیم و من رفتم ی نوشیدنی درست کنم .
جانکوک : تهیونگ تو با اون دختر دوستی ؟
تهیونگ : من دوسش دارم و حس کنم اونم دوسم داره و خیلی دختره خوبیه .
ا.ت ویو
من نوشیدنی رو بردم و جانکوک و جیمین رفتن .
و من موندم و تهیونگ برای اینک ی خستگی در کنیم رفتیم ک فیلم ترسناک ببینیم وخیلی ترسناک بود .
( جای ترسناک فیلم بود )
تهیونگ ویو
رسیده بود ب ی جای ترسناک فیلم ک دیدم ا.ت با ی داد کیوت پرید بغلم من بغلش کردم کردم و بهش خندیدم
ا.ت : چرا ب من میخندی ؟ من با هات قرم ( با لحن کیوت )
تهیونگ: با شه حالا قهر ( با خنده )
(فیلم تموم شد )
تهیونگ ویو
رفتیم بخوابیم و رفتیم روی تخت تخه من بهش گفتم امشب پیشم بخوابه ...
بقیش پارت بعد
شرایت ده تا لایک
♥️💜
( ما دو تا بهترینیم )
ک بنظر آدمای خوبی بودن و آمدن داخل و
گفتن : سلام شما ا.ت هستید ؟
ا.ت : بله درسته شما
جانکوک و جیمین : من دوستان تهیونگ جانکوک و جیمین هستیم .
جیمین : خب اگ اجازه هست بزارید دست و پا ها تونو باز کنم .
ا.ت ویو
اونا مرد های خوبی بودن بعد هم ک دست و پا مو باز کردن رفتیم دنبال تهیونگ منم خیلی دل واپس تهیونگ بودم و بالاخره پیداش کردیم اون بیهوش شده بود تا دیدمش گریه کردم سریع با جانکوک و جیمین رفیت پیشش و هی صداش زدیم
ا.ت : تهیونگ بید....دا....ارشو ( با گریه )
جانکوک : تهیونگ پاشو .
جیمین : تهیونگ تو باید بیدارشی .
بعد چند ثانیه چشمای تهیونگ باز شد .
تهیونگ ویو
من تا بیدار شدم ا.ت رو دیدم ک داره گریه میکنه سریع بغلش کردم و ی لب کوچیک ازش گرفتم وای چ حس خوبی بود
ا.ت ویو
تهیونگ منو بغل کرد و بعد از چند ثانیه ی لب کوچیک ازم گرفت و حس خوبی بود ولی جولوی جانکوک و جیمین ! دلم میخواست بازم امتحانش کنم ولی بعدش پاشودیم شب بود تقریبا سه شب و همه بیرون و خواب بودن و ما هم فرار کردیم
( صبح : ۹ )
ما رسیدیم خونه همه اومدیم خیلی خسته بودیم نشستیم و من رفتم ی نوشیدنی درست کنم .
جانکوک : تهیونگ تو با اون دختر دوستی ؟
تهیونگ : من دوسش دارم و حس کنم اونم دوسم داره و خیلی دختره خوبیه .
ا.ت ویو
من نوشیدنی رو بردم و جانکوک و جیمین رفتن .
و من موندم و تهیونگ برای اینک ی خستگی در کنیم رفتیم ک فیلم ترسناک ببینیم وخیلی ترسناک بود .
( جای ترسناک فیلم بود )
تهیونگ ویو
رسیده بود ب ی جای ترسناک فیلم ک دیدم ا.ت با ی داد کیوت پرید بغلم من بغلش کردم کردم و بهش خندیدم
ا.ت : چرا ب من میخندی ؟ من با هات قرم ( با لحن کیوت )
تهیونگ: با شه حالا قهر ( با خنده )
(فیلم تموم شد )
تهیونگ ویو
رفتیم بخوابیم و رفتیم روی تخت تخه من بهش گفتم امشب پیشم بخوابه ...
بقیش پارت بعد
شرایت ده تا لایک
♥️💜
۲۸.۸k
۰۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.