حکایت باران بیامان است

حکایت باران بی‌امان است
این گونه که من
دوستت می‌دارم
شوریده‌وار و پریشان باریدن
بر خزه‌ها و خیزاب‌ها
به بی‌راهه و راه‌ها تاختن
بی‌تاب، بی‌قرار
دریایی جُستن
و به سنگچین باغ بسته دری سر نهادن
و تو را به یاد آوردن
حکایت بارانی بی‌قرار است
این گونه که من دوستت می‌دارم
دیدگاه ها (۳)

دوستی هایتان را به عشق نرسانید !به جایی که سلام دادنش ، سَر ...

#بخششما می توانیم ببخشیم :اندیشه عشقواژه ای شیرینلبخندی محبت...

همه چیز بستگی؛ به حال و هوای دلت داره……حال دلت که خوب باشد؛آ...

آره...بہ نظرم تو موفق مےشے!لازمم نیست الان بپرسے از کجا مےدو...

#طلوعِ‌چشمهایت...به خیالم می‌روی و از یاد خواهم برد نگاه ملی...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط