معجزات شهدا
معجزات شهدا
شهیدی ڪہ هنگام دیدار مادر قطره اشڪ از چشمش جاری شد . . .
برادرم احترام و علاقہ زیادی برای مادرم قائل بود . برای نمونہ هیچ وقت دیده نشد در جلوی مادرم پایش را دراز ڪند . در حضور او دو زانو و مؤدب می نشست و صحبت می ڪرد .
در غسّالخانہ ، مادرم را آوردند ڪہ با فرزندش وداع ڪند . وقتی چشم مادرم بہ سید مهدی ڪہ در تابوت بود افتاد با چشمان گریان و دلی شڪستہ و بیانی بغض آلود بہ او گفت : سیّد علی (در خانه او را سیّد علی صدا میزدیم ) تا یاد دارم تو هیچ وقت در مقابل من پایت را دراز نمی ڪردی و تا من نمی نشستم ، نمی نشستی . حالا چہ شده من بہ پیش تو آمده ام و تو حال دیگری داری !؟
تا این جملات از زبان مادرم بیان شد ، اقوام و آشنایانی ڪہ دور برادرم بودند از شدت تأثر نگاهی بہ چهره گریان مادرم و نگاه دیگری هم بہ چهره برادر شهیدم انداختند ، ناگهان همہ مشاهده ڪردند چشمان سید مهدی برای چند لحظہ باز شد و یک قطره اشک از آنها بر گونہ هایش سرازیر شد .
✍ راوی : برادر شهید ، حجت الاسلام سید باقر اسلامی خواه ( منبع : سلام سربدار )
#شهید_سید_مهدی_اسلامی_خواه
#خاکیان_خدایی
شهیدی ڪہ هنگام دیدار مادر قطره اشڪ از چشمش جاری شد . . .
برادرم احترام و علاقہ زیادی برای مادرم قائل بود . برای نمونہ هیچ وقت دیده نشد در جلوی مادرم پایش را دراز ڪند . در حضور او دو زانو و مؤدب می نشست و صحبت می ڪرد .
در غسّالخانہ ، مادرم را آوردند ڪہ با فرزندش وداع ڪند . وقتی چشم مادرم بہ سید مهدی ڪہ در تابوت بود افتاد با چشمان گریان و دلی شڪستہ و بیانی بغض آلود بہ او گفت : سیّد علی (در خانه او را سیّد علی صدا میزدیم ) تا یاد دارم تو هیچ وقت در مقابل من پایت را دراز نمی ڪردی و تا من نمی نشستم ، نمی نشستی . حالا چہ شده من بہ پیش تو آمده ام و تو حال دیگری داری !؟
تا این جملات از زبان مادرم بیان شد ، اقوام و آشنایانی ڪہ دور برادرم بودند از شدت تأثر نگاهی بہ چهره گریان مادرم و نگاه دیگری هم بہ چهره برادر شهیدم انداختند ، ناگهان همہ مشاهده ڪردند چشمان سید مهدی برای چند لحظہ باز شد و یک قطره اشک از آنها بر گونہ هایش سرازیر شد .
✍ راوی : برادر شهید ، حجت الاسلام سید باقر اسلامی خواه ( منبع : سلام سربدار )
#شهید_سید_مهدی_اسلامی_خواه
#خاکیان_خدایی
۲.۰k
۱۵ آذر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.