همرزم یوسف می گوید:هرروزمی دیدم یوسف گوشه ای نشسته و نامه
همرزم یوسف می گوید:هرروزمی دیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه می نویسد.با خودم گفتم:یوسف که کسی را ندارد برای چه نامه می نویسد. آن روز هم....
یک روز گفتم:یوسف نامه ات را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروندرود نامه رااز جیبش درآورد،پاره کردو داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت:من برای آب نامه می نویسم.کسی را ندارم.
بیایم برایش پدر،مادر،خواهر،برادر باشیم.و در گروهها این پست را منتشر کنیم تا سیل صلوات و فاتحه برایش روان شود.
یک روز گفتم:یوسف نامه ات را پست نمی کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروندرود نامه رااز جیبش درآورد،پاره کردو داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت:من برای آب نامه می نویسم.کسی را ندارم.
بیایم برایش پدر،مادر،خواهر،برادر باشیم.و در گروهها این پست را منتشر کنیم تا سیل صلوات و فاتحه برایش روان شود.
۶۷۹
۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.