𝘱𝘢𝘳𝘵 7
𝘱𝘢𝘳𝘵 7
اربابِ-اجباری
صب شده بود و تهیونگ بالا سر سولنان وایساده بود...هنوزم خوابش نبرده بود از ذوق زیادی ک سولنان پیشش بود...
کم کم سولنان چشاشو وا کرد و بیدار شد...وقتی پاشد تهیونگ بهش نگاهی انداخت و پوزخند زد...
سولنان با ترس عقب رفت و اخم کرد...
فضای اونجا واسش آشنا نبود و نمیدونست کجا و پیشه کیه...
تهیونگ:: صب بخیر بیب!
سولنان:: م..من کجام؟
تهیونگ:: خونهٔ ددی..
سولنان:: ددی کوک اینجاس؟!
تهیونگ:: ددیت رو ب روته!
سولنان:: چی میگی تو..کوک کجاست؟
تهیونگ:: کوک؟! دیگه کسی ب اسم کوک نداریم بیبی..
سولنان:: م..میترسم..کوک..کوک کجاست..
تهیونگ رفت و نشست رو تخت کنار سولنان...
سولنان سعی کرد عقب بره ولی تهیونگ اونو کشوند سمت خودش و با دستاش نگهش داشت...
تهیونگ:: تا وقتی منو داری از چیزی نمیترسی..
سولنان:: چی داری میگی ولم کننن من ددی کوک رو میخوام دست از سرم بردار تو دیگه کی هستی..روانی منو دزدیدی؟؟؟
تهیونگ:: تو منو یادت نمیاد..ولی من تو رو فراموش نکردم...مگه میشه آدم عشق خودشو فراموش کنه سولنان؟!
سولنان:: من عشقه کوکم...
تهیونگ:: بودی...دیگه نباید باشی..
سولنان:: بزار برم چی میگی...
تهیونگ:: سولنان من خیلی وقت پیش تو رو میخواستم...یادت نمیاد ن..تو یکم بچه بودی..میخواستم دوست دخترم شی ولی پدرت ک میدونی چه احمقی بود..خیلی بت سخت میگرفت..اون یه معتاده...
سولنان:: بسه!
تهیونگ:: چطوره باز بگیری بخوابی بیب..عوم؟!
سولنان:: باید منو ببری پیش کوک!
تهیونگ:: کوک رو فراموش کن..اون..
سولنان:: عشقمو فراموش نمیکنم!
تهیونگ:: عه؟! حرفای منو ب خودم میزنی... همینجا بمون..میگم برات غذا بیارن
تهیونگ پا شد ک بره..سولنان زل زد بهش و میخواست پاشه..ولی تهیونگ نزاشت...
تهیونگ:: سولنان همینجا بمون..هر وقت آدم شدی و فکر اون جئون جونگ کوک لعنتیو از سرت خارج کردی میتونی راحت باشی!
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و درو قفل کرد...
سولنان جیغی کشید و ب پتو چنگ میزد و گریه میکرد🗿💔( گریه نکن پلشت بشین برقص تهیونگ دزدیدتتتت گگگگگ)
صدای گریه هاش تا سالن میرسید
ولی تهیونگ بیتفاوت رف...
اربابِ-اجباری
صب شده بود و تهیونگ بالا سر سولنان وایساده بود...هنوزم خوابش نبرده بود از ذوق زیادی ک سولنان پیشش بود...
کم کم سولنان چشاشو وا کرد و بیدار شد...وقتی پاشد تهیونگ بهش نگاهی انداخت و پوزخند زد...
سولنان با ترس عقب رفت و اخم کرد...
فضای اونجا واسش آشنا نبود و نمیدونست کجا و پیشه کیه...
تهیونگ:: صب بخیر بیب!
سولنان:: م..من کجام؟
تهیونگ:: خونهٔ ددی..
سولنان:: ددی کوک اینجاس؟!
تهیونگ:: ددیت رو ب روته!
سولنان:: چی میگی تو..کوک کجاست؟
تهیونگ:: کوک؟! دیگه کسی ب اسم کوک نداریم بیبی..
سولنان:: م..میترسم..کوک..کوک کجاست..
تهیونگ رفت و نشست رو تخت کنار سولنان...
سولنان سعی کرد عقب بره ولی تهیونگ اونو کشوند سمت خودش و با دستاش نگهش داشت...
تهیونگ:: تا وقتی منو داری از چیزی نمیترسی..
سولنان:: چی داری میگی ولم کننن من ددی کوک رو میخوام دست از سرم بردار تو دیگه کی هستی..روانی منو دزدیدی؟؟؟
تهیونگ:: تو منو یادت نمیاد..ولی من تو رو فراموش نکردم...مگه میشه آدم عشق خودشو فراموش کنه سولنان؟!
سولنان:: من عشقه کوکم...
تهیونگ:: بودی...دیگه نباید باشی..
سولنان:: بزار برم چی میگی...
تهیونگ:: سولنان من خیلی وقت پیش تو رو میخواستم...یادت نمیاد ن..تو یکم بچه بودی..میخواستم دوست دخترم شی ولی پدرت ک میدونی چه احمقی بود..خیلی بت سخت میگرفت..اون یه معتاده...
سولنان:: بسه!
تهیونگ:: چطوره باز بگیری بخوابی بیب..عوم؟!
سولنان:: باید منو ببری پیش کوک!
تهیونگ:: کوک رو فراموش کن..اون..
سولنان:: عشقمو فراموش نمیکنم!
تهیونگ:: عه؟! حرفای منو ب خودم میزنی... همینجا بمون..میگم برات غذا بیارن
تهیونگ پا شد ک بره..سولنان زل زد بهش و میخواست پاشه..ولی تهیونگ نزاشت...
تهیونگ:: سولنان همینجا بمون..هر وقت آدم شدی و فکر اون جئون جونگ کوک لعنتیو از سرت خارج کردی میتونی راحت باشی!
تهیونگ از اتاق رفت بیرون و درو قفل کرد...
سولنان جیغی کشید و ب پتو چنگ میزد و گریه میکرد🗿💔( گریه نکن پلشت بشین برقص تهیونگ دزدیدتتتت گگگگگ)
صدای گریه هاش تا سالن میرسید
ولی تهیونگ بیتفاوت رف...
۱۳.۲k
۲۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.