بر جاده ی این شهر غریبه ز مسافر اثری نیست

بر جاده ی این شهر غریبه ز «مسافر »اثری نیست
شبگرد خیالش شده ام ،دیده ی ما را سحری نیست

در«حجم» دماوند پریشانم و دل رود مذابست
هی نامه پی «نامه» فرستاده ام امّا خبری نیست

صابرزنجــــانی



‌‎
دیدگاه ها (۴)

ای دریغا که پس از آن همه جانبازی‌ها بر سر کوی تو بی‌نام و نش...

زمستانیبه پا کردیبرای بارش اشکمبهارم رانویدی باشخزانم راتو ی...

عمری مرا به مهر و وفا آزموده استداند من آن نی ام که کنم رو ب...

تو خوبیو این همه ی اعتراف هاست... !#شاملو

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط