یاد دارم که شبی همدم پروانه شدم

یاد دارم که شبی همدم پروانه شدم
فارغ از زمزمه مطرب و میخانه شدم

همچو پروانه پریشان شدم و خانه خراب
او چو ما گشته غزل خوان و پی باده ناب

پیر میخانه بگفتا که غمت از سر چیست
گفتمش قصه ما و دل پروانه یکیست

هر دو برکوی نگاری نظر انداخته ایم
هر دومان کرده وفا و به جفا ساخته ایم

شمع بی مهر و محبت دل پروانه شکست
یار دیوانه ما رشته پیمان بگسست

دل ز بی مهری یاران شده بیمار و پریش
غیر پروانه کسی نیست که گویم غم خویش

خرده بر رهگذر عاشق و دیوانه مگیر
سالیان است که او گشته پریشان و اسیر

حافظ ار پیر شد و رفت زمیخانه برون
ما جوانیم و رویم از در این خانه برون.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لینک جدید کانال من در تلگرام*
https://t.me/joinchat/AAAAAENlpEGo_6l5xoZxRg
دیدگاه ها (۲)

‌ ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌دوباره بگـو#دوستتــــ دارم "از همان هایے ڪهوقتی...

ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیشخاری هدف گم کرده ، د...

حرف های کوچکی در زندگی هستکه حسرت های بزرگی بر دلت می گذارند...

بیا باور کنیمعشق های گراندر رمان های ارزان کنار خیابان ها فر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط