خانوم دکتر من واسه اینکه بتونم ببینمتون سه روزتوی نوبت ب

+خانوم دکتر من واسه اینکه بتونم ببینمتون سه روزتوی نوبت بودم،سعی میکنم خلاصه بگم حرفامو ک زیادوقت نگیرم
-گوش میکنم
+راستش همه چیز برمیگرده ب ‌سیزده سال پیش، وقتی عاشق بوی دخترونه‌ی مقنعه ی مدرسش بودم!
من نقشه کشی میخوندم و دیوونه ی بازیگری،اونم ریاضی میخوند اماجای معادله و عدد دوست داشت بدونه تو سر آدما چی میگذره!
سال آخر دبیرستان بهترین روزای زندگیمون بود،نیم ساعت قبل از زنگ آخر از دیوارمدرسه میپریدم بیرون و هنوز زنگشون نخورده جلوی در مدرسه منتظرش بودم.
اون هیچ وقت نفهمید ک من واسه هزینه ی فلافل و سمبوسه ی مسیرِ مدرسه تاخونه تمام طول هفته تکالیف نقشه کشی بچه هارو انجام میدادم و پول میگرفتم ازشون.
حالمون خوب بود ک خوردیم ب کنکور، من از کنکور متنفرم خانوم دکتر
از تغییر مسیرهای یهویی متنفرم
ب هم قول دادیم هرجفتمون توی ی شهر قبول بشیم،انتخابمونم شیراز بود
من قبول نشدم اما اون قبول شد و رشته ی مورد علاقشو ب دوریمون ترجیح داد و رفت.
منم باید میرفتم سربازی، این دوری من روعاشق تر میکردو اون رو دلسردتر!
حق داشت خب،اختلاف مدرک تحصیلی رو میگم،آخه من وقتی ازسربازی برگشتم مجبور بودم برم سرکارو جایگزین پدرِکار افتادم باشم.
لا ب لای سختیای زندگی داشتم دست و پامیزدم ک برگشت بهم گفت منو تو راهمون خیلی وقته سواشده، بهتره دچار سوتفاهم نباشیم!
ب همین راحتی گفت سوتفاهم ورفت پی تفاهمی ک توی همه چی دنبالش میگشت الادلِ من ک براش لرز میگرفت.
بعد از سیزده سال هفته ی پیش جلوی محل کارم ی نفر زده بود به ماشینم و کارت ویزیتش رو گذاشته بود و رفته بود.
اسمش رو ک روی کارت دیدم اول باورم نشدامابعد ازکلی پیگیری فهمیدم خودشه.
ماشینم قراضه تر از این حرف هاست ک برم پی خسارت اما به عنوان مریض وقت گرفتم، مریضش بودم خب!
انقدر توی کارش بزرگ شده ک واسه دیدنش سه روزتوی نوبت بودم
انقدرفکرش پرته ک بعد از این همه حرف زدن هنوز داره نگاهم میکنه و نفهمیده من همون سوتفاهمی ام ک بزرگترین تفاهم زندگیم روازم گرفت
اینا همه حرفای من بود خانوم دکتر،اما نیازی به نسخه نیست
شما سیزده سال پیش نسخه ی من رو پیچیدی
-یه ماه پیش وقتی توی بلیط فروشی سینما دیدمت همه ی اون روزامون ازجلوی چشمم ردشد،اون تصادف ساختگی رم ترتیب دادم که ببینمت
ک شاید بتونیم دوباره دچار اون سوتفاهم بشیم! میخوام فردا ظهرجلوی مدرسه ی دوران دبیرستانمون ببینمت
+فردا قول دادم زنو بچم روببرم سینما،بعدش بریم فلافلی،همون فلافلی نزدیک مدرستون
راستش من هنوز دیوونه ی بازیگری ام
بازیگر خوبی ام شدم
سیزده ساله دارم زندگی رو بازی میکنم
ی بازی بی نقص.!
دیدگاه ها (۳)

من همیشه فکر می کنمبرای یک زن استقلال مالی خیلی خیلی مهم است...

گاهی نباش ...خودت را بردار و کمی دورتر از قافله بایست ،وجودت...

با خودم عهد کرده ام شاد باشم ...بیخیالِ قضاوت ها ، حسادت ها ...

‌وقتی ازَم میپرسَنبینِ کسی که دوسِت داره و کسی که دوسِش داری...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط