خودم
📝
ولی من به خودم بابت تمام این سالها و هر آنچه که به مکافات تجربه کردم و هر آنچه که به دست آوردهام، افتخار میکنم. چون بار زندگی روی شانههای من بود، چون تنهایی باید میجنگیدم و تنهایی باید به دست میآوردم و تنهایی باید بابت نرسیدنهام اندوهگین میشدم. چون بدون پشتوانه دوام آوردم و بدون تسلی زخمهام را بستم و بدون حمایت بارها و بارها از زمین سرد ناامیدی برخاستم.
من به خودم افتخار میکنم که جنگجوی تنهای میدانِ زمخت زندگیام بودم، افتخار میکنم که فقط از خودم توقع داشتم و خودم برای خودم بس بودم.
من به خودم افتخار میکنم که گوشهای ننشستم و فقط نخواستم. من خواستم، بلند شدم، ایستادم، قدم برداشتم، دویدم و برای خواستههام جنگیدم. بارها زمین خوردم، شکستم، باختم، سقوط کردم، اما دوباره ایستادم، با هیولای دردها و محدودیتها و نشدنها مقابله کردم و برای احتمالات مأیوسکنندهای که بود، سری نترس داشتم.
من به خودم افتخار میکنم که صبور بودم، جسور بودم، غیور بودم و برای نبرد با مشکلات و دردهام پر شور...
من به خودم افتخار میکنم که متعهدانه پای همه چیز ایستادم و تسلیم محدودیتهای جهانم نشدم و حالا حتی کمترین دستآوردهام را عاشقانه دوست دارم، چون فقط منم که میدانم برای داشتنشان، چه رنجی از سر گذرانده و چه تاوانی پرداختهام.
ولی من به خودم بابت تمام این سالها و هر آنچه که به مکافات تجربه کردم و هر آنچه که به دست آوردهام، افتخار میکنم. چون بار زندگی روی شانههای من بود، چون تنهایی باید میجنگیدم و تنهایی باید به دست میآوردم و تنهایی باید بابت نرسیدنهام اندوهگین میشدم. چون بدون پشتوانه دوام آوردم و بدون تسلی زخمهام را بستم و بدون حمایت بارها و بارها از زمین سرد ناامیدی برخاستم.
من به خودم افتخار میکنم که جنگجوی تنهای میدانِ زمخت زندگیام بودم، افتخار میکنم که فقط از خودم توقع داشتم و خودم برای خودم بس بودم.
من به خودم افتخار میکنم که گوشهای ننشستم و فقط نخواستم. من خواستم، بلند شدم، ایستادم، قدم برداشتم، دویدم و برای خواستههام جنگیدم. بارها زمین خوردم، شکستم، باختم، سقوط کردم، اما دوباره ایستادم، با هیولای دردها و محدودیتها و نشدنها مقابله کردم و برای احتمالات مأیوسکنندهای که بود، سری نترس داشتم.
من به خودم افتخار میکنم که صبور بودم، جسور بودم، غیور بودم و برای نبرد با مشکلات و دردهام پر شور...
من به خودم افتخار میکنم که متعهدانه پای همه چیز ایستادم و تسلیم محدودیتهای جهانم نشدم و حالا حتی کمترین دستآوردهام را عاشقانه دوست دارم، چون فقط منم که میدانم برای داشتنشان، چه رنجی از سر گذرانده و چه تاوانی پرداختهام.
۶.۹k
۱۱ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.