☺ -خیلی وقت است فهمیده ام زَمین دارد وارونه می چَرخد! حتی جای فَصل ها عوض شده؛ جای آدَم ها؛ انگار داریم به غارها برمی گردیم. به عُریانی. به جَنگ. به وَحشی گری.
کاش زَمین تُندتر بِچرخد دوباره یَخ بزند؛ دود شود؛ و خُدا فکرِ خلقتِ آدم را برای هَمیشه فراموش کند...
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.