دلت که میگیرد از مخاطب خاصت

دلت که میگیرد از مخاطب خاصت
فراری می شوی از شبکه های اجتماعی...
حق داری
قبل ترها که شبیخون این شبکه ها پایه های رابطه ها را نلرزانده بود
نامه می نوشتیم به هم
تلفن می زدیم
بحث می کردیم
قهر می کردیم
یک رابطه دونفره بود و بس
پای دوستان دیگری وسط نبود از اقصی نقاط دنیا
تو بودی و دلبرت
دلبرت بود و تو...
ظهور عکس ها و استاتوس های زیر آن
باز شدن پای آدم های ناشناس که بعدن لقب دوست اجتماعی به خود گرفتند
کامنت های عجیب و غریب، با منظور و بی منظور
جمع شدن تمام حواست به صفحه مانیتور
پست کردن درد و دل های خصوصی
به اشتراک گذاشتن عکس های خصوصی تر
و ظهور عجیب استیکرهایی که شدند راوی حال درونمان....
مدل شدیم
عکاس
نویسنده
شاعر...
و دیگر خودمان نبودیم
رابطه هامان ولنگار
دل هامان زنگ زده
و پای هر عکس قلبی و بوسی کاشتیم بی آنکه یک لحظه فکر کنیم آیا حق این کار را داریم....؟
و چه دل های عاشقی را لرزاندیم با این بی ملاحظگی ها...
چه رابطه ها را خراب کردیم
چه ها کردیم و چه ها که نکردیم....
یادش بخیر
آن روزها که از مدرنیته عقب مانده بودیم و مخاطب خاص نداشتیم،
یک عشق خالص داشتیم.

پریسا زابلی پور
دیدگاه ها (۲)

توی مبل فرو رفته بودم و یکی از مجلات مدی که زنم همیشه می خری...

با فاصله ای امن که آسیب نبینیبنشین و فقط شاهد ویرانی من باش ...

وخداوند ظاهرمی شوددر صورت نور..برای آنان که در ظلمت شببه سر ...

عشق دانشکده ی تجربه ی انسان هاستگرچه چندی ست پر از طفل دبست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط