خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۴۸
خاطرات یک آرمی فصل ۶ پارت ۴۸
- هی، خوبی؟
این... صدای جیمین نبود ک! برگشتم و بهش نگاه کردم... چیییی؟؟؟ چا اون وو؟؟؟؟ اون اینجا چیکار میکنه؟؟
با شتاب از جام بلند شدم.
جیمین صدام کرد اما فقط داشتم به اونوو نگاه میکردم.
دست به سینه جلوش وایسادم و گفتم:
- تو خجالت نمیکشی؟
با تعجب نگام کرد و گفت:
- نه، برا چی خجالت بکشم؟
- اصلا به چه حقی اینجاییییییی؟؟؟
- هی،هی! آروم باش!
- ببین من چطور ب توعه نفهم بفهمونم نیای توی لایف بیوتی من؟
- وافیا!
- وافیا و مرررررض! حتی اسمم اشتباه میگه! بابااا وااا... بگو وااا
- بابا دهنم نچرخید!
- ببین زورو شدی اومدی تو زندگیم! بعد گروگانگیر شدی! بعد به طرز مسخرهای غیب شدی! برو کنار ک خیلی داغونی آدم حالش به هم میخوره!
- بابا کار دارم باهات!
- گمشو من با بازیگرها آبم توی یه جوب نمیره!
- خب تهیونگم یک بازیگره!
- از همون اول باید سوجون به جویونگ میرسید نه به توعه بیبخار!
- وانیا یه لحظه به من گوش کن!
- برو بابا! جیمیناااا؟ کجا رفت این پسرهی شلنگباز؟
- وانیا من اومدم بهت پیشنهاد بدم!
- هِههههههع! تو فکر کردی من با تو ازدواج میکنم؟؟؟؟ درسته جذابی ولی من خواستگارام زیادن و ...
دستشو گذاشت رو دهنم و پوکر نگام کرد.
همچنان پر رو بودم و بازم سعی در حرف زدن داشتم
- ددِتو بَیدات... (دستتو بردار:/)
- دستمو ور میدارم! ولی ب حرفام گوش میکنی، اوکی؟
سرمو تکون دادم و اونم دستشو آروم برداشت.
کمی معمولی نگاش کردم. اونم با تعجب نگام میکرد!
نفس عمیقی کشیدم و یهو گفتم:
- تو آخع با چه جرعتی.....
- بابا بسههههههه! اصن ولش کن... تو دیگه کی هستی؟!؟ سه ساعت علاف این بیعقل شدم!
- هِی! بیعقل عمته! اصن بیعقل اون نقش مزخرفت توی زیبای حقیقیه! هی کجا میری؟
دستشو به حالت "برو بابا" تکون داد و رفت سمت ماشینش
- فقط اینو بدون ک میخواستم بهت پیشنهاد کار بدم!
مثه خودش از همون فاصلهی دور داد زدم و گفتم:
- برو به عمهات پیشنهاد کار بدههههه!
همینطور ک داشت سوار ماشینش گفت:
- من عمه نداررررم!
- منم ندااااررررم!
در ماشینش رو محکم بست و با سرعت دور شد.
وااا... مردم روانی شدن! خدا به خیر کنه...
یه خداحافظی! یه چیزی! هیییی ... بعد میگن کرهایا بدجور با ادبن! بیاا، اینه وضع این مملکت! من میگم برم کاندید شم و رییس جمهور بعدی کره شم کو گوش شنوا؟ به خدا رای میارم! باور کنید من دلسوز مردمم! شعارمم میشه: وانیا، مدافع حقوق ایرانیا، شیفتهی ایتالیا، از اون دختر تهرانیا، تو راهه داره میاد! Wow یکی بگیره منوووو! من چه شاعریم! آفنر به خودم! اونایی هم ک چشم دیدن استعدادمو ندارن همه از دم هیترن! آفت بگیرن این هیترارو! ایش...
- هی، خوبی؟
این... صدای جیمین نبود ک! برگشتم و بهش نگاه کردم... چیییی؟؟؟ چا اون وو؟؟؟؟ اون اینجا چیکار میکنه؟؟
با شتاب از جام بلند شدم.
جیمین صدام کرد اما فقط داشتم به اونوو نگاه میکردم.
دست به سینه جلوش وایسادم و گفتم:
- تو خجالت نمیکشی؟
با تعجب نگام کرد و گفت:
- نه، برا چی خجالت بکشم؟
- اصلا به چه حقی اینجاییییییی؟؟؟
- هی،هی! آروم باش!
- ببین من چطور ب توعه نفهم بفهمونم نیای توی لایف بیوتی من؟
- وافیا!
- وافیا و مرررررض! حتی اسمم اشتباه میگه! بابااا وااا... بگو وااا
- بابا دهنم نچرخید!
- ببین زورو شدی اومدی تو زندگیم! بعد گروگانگیر شدی! بعد به طرز مسخرهای غیب شدی! برو کنار ک خیلی داغونی آدم حالش به هم میخوره!
- بابا کار دارم باهات!
- گمشو من با بازیگرها آبم توی یه جوب نمیره!
- خب تهیونگم یک بازیگره!
- از همون اول باید سوجون به جویونگ میرسید نه به توعه بیبخار!
- وانیا یه لحظه به من گوش کن!
- برو بابا! جیمیناااا؟ کجا رفت این پسرهی شلنگباز؟
- وانیا من اومدم بهت پیشنهاد بدم!
- هِههههههع! تو فکر کردی من با تو ازدواج میکنم؟؟؟؟ درسته جذابی ولی من خواستگارام زیادن و ...
دستشو گذاشت رو دهنم و پوکر نگام کرد.
همچنان پر رو بودم و بازم سعی در حرف زدن داشتم
- ددِتو بَیدات... (دستتو بردار:/)
- دستمو ور میدارم! ولی ب حرفام گوش میکنی، اوکی؟
سرمو تکون دادم و اونم دستشو آروم برداشت.
کمی معمولی نگاش کردم. اونم با تعجب نگام میکرد!
نفس عمیقی کشیدم و یهو گفتم:
- تو آخع با چه جرعتی.....
- بابا بسههههههه! اصن ولش کن... تو دیگه کی هستی؟!؟ سه ساعت علاف این بیعقل شدم!
- هِی! بیعقل عمته! اصن بیعقل اون نقش مزخرفت توی زیبای حقیقیه! هی کجا میری؟
دستشو به حالت "برو بابا" تکون داد و رفت سمت ماشینش
- فقط اینو بدون ک میخواستم بهت پیشنهاد کار بدم!
مثه خودش از همون فاصلهی دور داد زدم و گفتم:
- برو به عمهات پیشنهاد کار بدههههه!
همینطور ک داشت سوار ماشینش گفت:
- من عمه نداررررم!
- منم ندااااررررم!
در ماشینش رو محکم بست و با سرعت دور شد.
وااا... مردم روانی شدن! خدا به خیر کنه...
یه خداحافظی! یه چیزی! هیییی ... بعد میگن کرهایا بدجور با ادبن! بیاا، اینه وضع این مملکت! من میگم برم کاندید شم و رییس جمهور بعدی کره شم کو گوش شنوا؟ به خدا رای میارم! باور کنید من دلسوز مردمم! شعارمم میشه: وانیا، مدافع حقوق ایرانیا، شیفتهی ایتالیا، از اون دختر تهرانیا، تو راهه داره میاد! Wow یکی بگیره منوووو! من چه شاعریم! آفنر به خودم! اونایی هم ک چشم دیدن استعدادمو ندارن همه از دم هیترن! آفت بگیرن این هیترارو! ایش...
۳۸.۸k
۰۷ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.