یک قُلپ چای خوردم
یک قُلپ چای خوردم
و رسیدم به خط هشتم.
نوشته بود " مرد ها تنوع طلبند.
باید با تمایلاتِ ذاتی آنها کنار آمد."
این باید گفتنش کمی به زنانگی ام برخورد.
کتاب را بستم و فکر کردم به اینکه چرا هیچ کجای دنیا نمیگویند که زن ها تنوع طلبند.
چرا همیشه زن ها سازگارند.
راضی اند به آنچه یا آنکس که دارند.
این خصلتشان هم وظیفهیشان شده !
اما مرد ها طبیعتشان تنوع طلبیست.
انگار حق دارند که چشمشان بچرخد.
فکرشان برود. زن ها هم باید این را درک کنند !
یادم آمد که یک بار آقا جان به ماه منیر گفته بود : خانم جان من یک دانه دل دارم و تو آنقدر بزرگی که دلم را با هزار مشقّت اندازه ی داشتنت کردم.
دیگر نه چشمم میچرخد نه دلم.
هیچ گمان نکنی که مرد ها دلشان هم که گیر باشد فکر و ذهنشان طبیعیست که بپرد.
اصلا ! مرد اگر مرد باشد هیچ کس جز محبوبش را نمیبیند و نمیخواهد.
اگر دید تکلیفش مشخص است...
بعد رو کرد به من و با صدایی آرام گفت : وقتش که رسید، همین یک اخلاق را اگر در مردت ببینی باقی ماجرا را، اگر از من میشنوی، عشق حل میکند.
غیر از این باشد یک دل است و یک چمدان که تا به خودش بیاید میبیند که دارد از خمِ کوچه میگذرد....
نگاهی کردم به کتاب و با خودم گفتم همانی که اولین بار تنوع طلبی را به زبان آورد یَحتَمِل محبوبش آنچنان هم محبوب نبوده...
وگرنه به قول آقا جان ، مرد اگر مرد باشد فکر و ذکرش این است که قد و قواره ی دل اش به قدرِ بزرگیِ محبوب اش باشد..
ولاغِیر ...
✍ مریم_قهرمانلو
#خاص
یک قُلپ چای خوردم
و رسیدم به خط هشتم.
نوشته بود " مرد ها تنوع طلبند.
باید با تمایلاتِ ذاتی آنها کنار آمد."
این باید گفتنش کمی به زنانگی ام برخورد.
کتاب را بستم و فکر کردم به اینکه چرا هیچ کجای دنیا نمیگویند که زن ها تنوع طلبند.
چرا همیشه زن ها سازگارند.
راضی اند به آنچه یا آنکس که دارند.
این خصلتشان هم وظیفهیشان شده !
اما مرد ها طبیعتشان تنوع طلبیست.
انگار حق دارند که چشمشان بچرخد.
فکرشان برود. زن ها هم باید این را درک کنند !
یادم آمد که یک بار آقا جان به ماه منیر گفته بود : خانم جان من یک دانه دل دارم و تو آنقدر بزرگی که دلم را با هزار مشقّت اندازه ی داشتنت کردم.
دیگر نه چشمم میچرخد نه دلم.
هیچ گمان نکنی که مرد ها دلشان هم که گیر باشد فکر و ذهنشان طبیعیست که بپرد.
اصلا ! مرد اگر مرد باشد هیچ کس جز محبوبش را نمیبیند و نمیخواهد.
اگر دید تکلیفش مشخص است...
بعد رو کرد به من و با صدایی آرام گفت : وقتش که رسید، همین یک اخلاق را اگر در مردت ببینی باقی ماجرا را، اگر از من میشنوی، عشق حل میکند.
غیر از این باشد یک دل است و یک چمدان که تا به خودش بیاید میبیند که دارد از خمِ کوچه میگذرد....
نگاهی کردم به کتاب و با خودم گفتم همانی که اولین بار تنوع طلبی را به زبان آورد یَحتَمِل محبوبش آنچنان هم محبوب نبوده...
وگرنه به قول آقا جان ، مرد اگر مرد باشد فکر و ذکرش این است که قد و قواره ی دل اش به قدرِ بزرگیِ محبوب اش باشد..
ولاغِیر ...
✍ مریم_قهرمانلو
#خاص
۱۹.۷k
۲۴ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.