من از بافندگی چیزی نمیدانم

من از بافندگـی چیـزی نمیدانم
ولی هـر شب

یکی از زیر
و گاهی رو ،
برایت شعر می بافم..
دیدگاه ها (۱)

حرفی بزن به لهجه ی باران که مدتی ستاین بغض کهنه منتظر یک اش...

روزهای تابستان بر شن‌های ساحل دراز می‌کشم و فکر کردن به تو ر...

شانه هایت ساعتی چند ؟ بگو ،میخَرمش... گاه خرج گریه هایم سخت ...

تشخیص پزشک خستگی از دنیاست،با من بنشین و چای درمانی کن . . ....

رویا می بافم شاید یکی از آنها به حقیقت پیوستشاید خدا در اعما...

⁨⁨⁨⁨.گر بدی کردی بدان روزی جزایش می رسدنیک و بد یا هر عمل رو...

می گویند گاهی تنها یک دعای از ته دل کافیست تا همه چیز عوض شو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط