فیک عضو هشتم{part38}
فیک عضو هشتم{part38}
یورا:خودم چه میخواستم اون مشکی بل...
سولی:مشکییییی؟«داد»عمرا هرچی پر زرق و برق تر بهتر
یورا:آدم میمونه چی بگه والا
ویو سولی
رفتم سمت کلوزت و همه ی لباس هاشو نگاه کردم که رسیدم به یک پیرهن سفید کوتاه برق برقی اما ساده
سولی:این چطوره؟
یورا:این؟خب به نظرم خوبه ولی...
سولی:پس اینو بپوش
یورا:باش...
ویو سولی
رفتم سمت قفسه ی کفش هاش خیلی زیاد بودن انتخاب بینشون خیلی سخت بود اما بینشون یک دونه کفش نقره ای پر زرق و برق دیدم که تقریبا تا دور ساق پا پیچیده میشد و کنارش یک پروانه داشت«فهمیدین دیگه ایشالا؟»
سولی:یورا،فقط اینو نگاه کن
یورا:هوم قشنگه؟
سولی:خب پس همین هارو بپوش
یورا:باشه
یورا:شتتت ساعت نزدیک ۷
سولی:اوه اوه
ویو یورا
داشتم با سولی حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد...
عکس لباس هارو بزارم یا فهمیدید؟
حقیقتا هیچ نظری ندارم چیزایی که گفتم لباسش وجود داره یا نه🗿
یورا:خودم چه میخواستم اون مشکی بل...
سولی:مشکییییی؟«داد»عمرا هرچی پر زرق و برق تر بهتر
یورا:آدم میمونه چی بگه والا
ویو سولی
رفتم سمت کلوزت و همه ی لباس هاشو نگاه کردم که رسیدم به یک پیرهن سفید کوتاه برق برقی اما ساده
سولی:این چطوره؟
یورا:این؟خب به نظرم خوبه ولی...
سولی:پس اینو بپوش
یورا:باش...
ویو سولی
رفتم سمت قفسه ی کفش هاش خیلی زیاد بودن انتخاب بینشون خیلی سخت بود اما بینشون یک دونه کفش نقره ای پر زرق و برق دیدم که تقریبا تا دور ساق پا پیچیده میشد و کنارش یک پروانه داشت«فهمیدین دیگه ایشالا؟»
سولی:یورا،فقط اینو نگاه کن
یورا:هوم قشنگه؟
سولی:خب پس همین هارو بپوش
یورا:باشه
یورا:شتتت ساعت نزدیک ۷
سولی:اوه اوه
ویو یورا
داشتم با سولی حرف میزدم که گوشیم زنگ خورد...
عکس لباس هارو بزارم یا فهمیدید؟
حقیقتا هیچ نظری ندارم چیزایی که گفتم لباسش وجود داره یا نه🗿
۱۱۱
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.