بعد من بهش گفتم: ما دیگ نمیتونیم اینجوری ادامه بدیم.
بعد من بهش گفتم: ما دیگ نمیتونیم اینجوری ادامه بدیم.
اون اینو میدونس. چیز جدیدی نبود. باهم درباره ش حرف زده بودیم. خودش میگف اصن.
خفه شده بود. نمیدونم همه ی اون حرفایی ک میزد تو سرم ک دوسش ندارم، کجا بودن. خودش میگفو بعد خودش نقض میکرد. گفته بودم اخرش تناقض منو میکشه؟
چرا اینجور نگام میکرد؟ ب ولله ک خودش گف پاشو برو دنبال زندگیت. نمیدونس زندگی با اونایی ک تو کتابای زیادش میخونه فرق داره؟ نمیدونس من قرار نبود بگم تو زندگیمی؟ خودش میدونس.
من نمیخواستم برم. من مشکلی با ی دوست دیگ نداشتم. اون میگف دور شدی، البته ک شدم. من سوم شخص رابطه ی دو نفر نمیشم.
میخواستم ی چیزی بلغور کنه. از وختایی ک اینجور زل میزد بهم متنفر بودم. بهش گفته بودم بدم میاد. گفته بودم عوض این نگاهش از کتاباش برام بگه. لعنتی چشماش خیلی قشنگ میشدن. بعد چالش از لبخند سوراخ میشد. گوش نمیکرد ک. خیلی قشنگ بود.
اون گف سرد شدی. من نگفتم ک نشدم. این ی دروغ بود. میدونستم از دروغ بدش میاد. من تلاش کردم بهش دوس داشتنو نشون بدم. اون گوش نکرد. گفته بودم زود خسته میشم؟
همه عاشقش نبودن ک براش تا تهش بجنگن. از وختایی ک درمورد درداش حرف میزد و میخندید بدم می اومد. همه از دروغ بدشون میاد. فقط اون نبود ک.
آخرشم هیچی نگفت. بعد بغلش کردم. و ب نظر می اومد دیگ اهمیت ندم. اهمیت نداد ک اهمیت بدم...
بعد اومد دنبالش. من دیگ نداشتمش. عشقو میگم. پس رف پی کارش. منم دیگ نپرسیدم. خودش گف برم.
s.gh
اون اینو میدونس. چیز جدیدی نبود. باهم درباره ش حرف زده بودیم. خودش میگف اصن.
خفه شده بود. نمیدونم همه ی اون حرفایی ک میزد تو سرم ک دوسش ندارم، کجا بودن. خودش میگفو بعد خودش نقض میکرد. گفته بودم اخرش تناقض منو میکشه؟
چرا اینجور نگام میکرد؟ ب ولله ک خودش گف پاشو برو دنبال زندگیت. نمیدونس زندگی با اونایی ک تو کتابای زیادش میخونه فرق داره؟ نمیدونس من قرار نبود بگم تو زندگیمی؟ خودش میدونس.
من نمیخواستم برم. من مشکلی با ی دوست دیگ نداشتم. اون میگف دور شدی، البته ک شدم. من سوم شخص رابطه ی دو نفر نمیشم.
میخواستم ی چیزی بلغور کنه. از وختایی ک اینجور زل میزد بهم متنفر بودم. بهش گفته بودم بدم میاد. گفته بودم عوض این نگاهش از کتاباش برام بگه. لعنتی چشماش خیلی قشنگ میشدن. بعد چالش از لبخند سوراخ میشد. گوش نمیکرد ک. خیلی قشنگ بود.
اون گف سرد شدی. من نگفتم ک نشدم. این ی دروغ بود. میدونستم از دروغ بدش میاد. من تلاش کردم بهش دوس داشتنو نشون بدم. اون گوش نکرد. گفته بودم زود خسته میشم؟
همه عاشقش نبودن ک براش تا تهش بجنگن. از وختایی ک درمورد درداش حرف میزد و میخندید بدم می اومد. همه از دروغ بدشون میاد. فقط اون نبود ک.
آخرشم هیچی نگفت. بعد بغلش کردم. و ب نظر می اومد دیگ اهمیت ندم. اهمیت نداد ک اهمیت بدم...
بعد اومد دنبالش. من دیگ نداشتمش. عشقو میگم. پس رف پی کارش. منم دیگ نپرسیدم. خودش گف برم.
s.gh
۲۸.۲k
۳۰ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.