ای که اخمت به دلم ریخت غم عالم را

ای کـه اخمت به دلــم ریخت غم عالم را
خنده ات می بَرَد از سینه دو عالم غم را
.
برق لب های ِ تو یادآور ِ شاتوت و شراب
چشمه ی اشک ِتو بی قدر کند زمزم را
.
گاه از آن غنچه فقط زخم زبان می ریزی
گاه با بوسه شفابخش کنـی مرهم را
.
بسته ای غنچه ی سرخی به شب گیسویت
کــرده ای بـــاز رهـــا خرمــن ابــریشم را
.
"نرگست عربده جوی و لبت افسوس کنان"
با همین هاست کــه دیوانـــه کنـــی آدم را
.

@harfdelman
دیدگاه ها (۱)

♯BeHtaRin HamO MipOuShaM Ba Ye HeaDphOnE TouYe GooShaM Rah ...

تو سکوت می کنیفریاد زمانم را نمی شنوییک روز من سکوت خواهم کر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط