خاطره قمرالملوک از گوشواره ای که پوست گوش به آن آویزان بود
✍قمرالملوک وزیری، زن آوازه خوان دوره #رضاخان در خاطراتش می گوید:
🔸یک شب برای اجرای موسیقی به خانه #سپهبد_امیر_احمدی دعوت داشتیم . در پایان گوشواره ای هدیه به من داد که پوست گوش روی آن بود. امیر احمدی آن گوشواره را همراه مقداری دیگر از #غارت_لرستان با خود آورده بود
🔸امیراحمدی که از افسران رضاخان بود موقعی که لرستان را فتح کرد، من و تمام درباریان و بزرگان وقت را به خانه اش دعوت کرد
🔸 پس از آن که خواندم و گل به سرم ریختند امیرلشگر مرا خواندو پیش خود نشاند و روکرد به پیشخدمت ها و گفت بروید خورجینی را که از لرستان آورده ام بیاورید
🔸خورجین را که آوردند دست کرد و یک جفت گوشواره درآورد و در دست من گذاشت. موقعی که آمدم نشستم دیدم تکه ای سیاه و نرم به انتهای گوشواره آویزان است و فهمیدم آن را از غارت آورده اند و قسمتی از نرمه گوش به آن آویزان است. »
فوراً گوشواره را همان شب پیش جواهر فروش بردم وپولش را به فقرا بخشیدم
📚منبع: کتاب آوای مهر، یادواره قمرالملوک وزیری (باتلخیص)
🔸یک شب برای اجرای موسیقی به خانه #سپهبد_امیر_احمدی دعوت داشتیم . در پایان گوشواره ای هدیه به من داد که پوست گوش روی آن بود. امیر احمدی آن گوشواره را همراه مقداری دیگر از #غارت_لرستان با خود آورده بود
🔸امیراحمدی که از افسران رضاخان بود موقعی که لرستان را فتح کرد، من و تمام درباریان و بزرگان وقت را به خانه اش دعوت کرد
🔸 پس از آن که خواندم و گل به سرم ریختند امیرلشگر مرا خواندو پیش خود نشاند و روکرد به پیشخدمت ها و گفت بروید خورجینی را که از لرستان آورده ام بیاورید
🔸خورجین را که آوردند دست کرد و یک جفت گوشواره درآورد و در دست من گذاشت. موقعی که آمدم نشستم دیدم تکه ای سیاه و نرم به انتهای گوشواره آویزان است و فهمیدم آن را از غارت آورده اند و قسمتی از نرمه گوش به آن آویزان است. »
فوراً گوشواره را همان شب پیش جواهر فروش بردم وپولش را به فقرا بخشیدم
📚منبع: کتاب آوای مهر، یادواره قمرالملوک وزیری (باتلخیص)
۱.۰k
۱۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.