من از این عابران کوچه و بازار می ترسم
من از این عابران کوچه و بازار می ترسم
از این ابلیسهای در نقاب یار می ترسم
.
در این شهر آنقدر از پشت خنجر خورده ام خاتون
که حتی از تو، از من، از در و دیوار می ترسم
.
به هر کس دل سپردم جای یاری زخم کینم زد
چه داری زندگی، دست از سرم بردار می ترسم
.
به جرم از تو گفتن سایه ام درخاک و خون غلطید
و تنها ماندم اینجا بین این اغیار، می ترسم
.
ندارم ترسی از مردن، برایم مرگ آزادیست
من از این زنده بودنهای خفت بارمی ترسم
.
تو می دانی کسی حرف مرا اینجا نمی فهمد
همه خوابند در این شهر و من بیدار می ترسم
.
نه جای ماندنی مانده نه پای رفتنی زین شهر
اسیرم مثل مرغی خسته در رگبار می ترسم
.
شبی بی شبهه میرقصد، اسیر دست بادی سرخ
تن بی جان من بر ریسمان دار می ترسم
#فی خالِدون . .
از این ابلیسهای در نقاب یار می ترسم
.
در این شهر آنقدر از پشت خنجر خورده ام خاتون
که حتی از تو، از من، از در و دیوار می ترسم
.
به هر کس دل سپردم جای یاری زخم کینم زد
چه داری زندگی، دست از سرم بردار می ترسم
.
به جرم از تو گفتن سایه ام درخاک و خون غلطید
و تنها ماندم اینجا بین این اغیار، می ترسم
.
ندارم ترسی از مردن، برایم مرگ آزادیست
من از این زنده بودنهای خفت بارمی ترسم
.
تو می دانی کسی حرف مرا اینجا نمی فهمد
همه خوابند در این شهر و من بیدار می ترسم
.
نه جای ماندنی مانده نه پای رفتنی زین شهر
اسیرم مثل مرغی خسته در رگبار می ترسم
.
شبی بی شبهه میرقصد، اسیر دست بادی سرخ
تن بی جان من بر ریسمان دار می ترسم
#فی خالِدون . .
۲.۰k
۰۸ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.