سینی چای مادربزرگم دوست داشتنی ترین سینی چای دنیابود

❤سینی چای مادربزرگم، دوست داشتنی ترین سینی چای دنیابود...
سماور مادربزرگم صدای قشنگ ترین قُل قُل دنیاراشت...
یادمه میرفت توی استکان های خوشگلش چای میریخت و میگذاشت توی نَعلبِکی های خوشگلش و میذاشت توی سینی استیلش که همیشه توسینی توش پهن بود و قندون تراشه داره پراز قند و پولکیش میگذاشت کنارش و بایک دست میاوورد تو اتاقش وکنارکتابخونش مینشست و چای میخورد و کتاب میخوند...
درحین این که داشت چای میاوورد تو اتاق صدای استکان نلبکی ها من و دیوانه میکرد ،مشغول هرکاری که بودم رو برمیگردوندم و میرفتم باهاش چای میخوردم.
اون چای خوش صداترین و خوشمزه ترین و‌خوش عطر ترین چای دنیابود....
حالا که من برای اون چای میارم همیشه بهش میگم خوشمزس؟!
اونم باسرش میگه بله...
امید وارم چای های من و‌دوست داشته باشی👵
عطیه_نوشت

#خاص
دیدگاه ها (۹)

عاشق که نباشی، پاییز، وصله‌ی ناجور فصل‌هاست...پاییز را باید ...

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هستیا شب و روز بجز فکر تو...

.پاییز که می شود ؛حواستان به آدم هایِ زندگیِ تان باشد .کمی ...

بابابزرگم می‌گفت بین همه ی دونه های انار یه دونه هست که بهشت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط