اومدم یه خاطره کوتاه تعریف کنم که هدفم از تعریف کردنه این
اومدم یه خاطره کوتاه تعریف کنم که هدفم از تعریف کردنه این خاطره فقط یه چیز اینه که بگم عاشق کسی شو که لیاقتت رو داره نه کسی که فقط هدفش ازبین بردن قلب زیای توئه وبعدش بیاد له ات کنه بعدش هم یه ببخشید بگه و بره 😓
اگه تا الان من رو دنبال میکردید دیدید که من زیر پست هام نوشتم که تا حالا عاشق نشدم اما نگفتم که کسی عاشق من نشده 😐😟😐😞😐
۱۴ سالم بود با دوستم مریم داشتیم از مدرسه میرفتیم پیاده طرف خونه که یهو یه موتوری جلوی ما رو گرفت دو تا پسر روی موتور نشسته بودند به ما پیشنهاد دوستی دادند اما از اونجایی که من دوست نداشتم دوست پسر داشته باشم ردشون کردم اما مریم گفت من قبول میکنم و با حسین دوست شد هر چی گفتم نکن پشیون میشی این کار رو نکن مریم گفت نه نمیشم
هرروز حسین بعد مدرسه میومد پشت مدرسه دنبال مریم اونو باخودش میبرد و انگاری واقعا مریم رو دوست داشت با اینکه پسر بدی نبود اما مطمئن بودم که این رابطه آخر و عاقبت نداره ۲ ماه از این موضوع گذشت خبری از حسین نبود از مریم سراغش رو گرفتم مریم چشاش پر اشک شد و با نگاه معصومش گفت گفته ما بدرد هم نمیخوریم و ببخشید و من از یکی دیگه خوشم میاد و برای همیشه ترکم کرد حالا من چه کار کنم تقصیر خودش بود هر چی بهش گفته بودم به حرفم گوش نداد هر چی گفتم آخرش قلبت رو میشکونه و میره به حرفم گوش ندادی و گفتی دوستم داره سه روز بعد اونروز که مریم برام این چیز هارو گفت وقتی با ستایش دختر خاله بزرگم و ستاره خواهرش رفتیم پارک حسین رو اونجا دیدم دلم تاقت نداد از پیش دختر خالم یواش دور شدم رفتم و به حسین گفتم کارت درست نبود نباید این کارو با دوستم میکردی تاوانش هم حتما پس میدی جوب خدا صدا نداره دیدیم داره یه چیزی از تو کیفش در میاره یه کاغذ بود گفت این حرف دلمه توش نوشته بود من دوست دارم از اولم دوستت بهانه بود ۲ ماه پیشم که اومدم جلوی شما رو گرفتم هدفم تو بودی نه اون باورم نمی شد ازش متنفر شدم گفتم من ارت بدم میاد میخواستم برم که خودش رو رو زمین انداخت و گفت من واقعا دوست دارم ولی من ازش متنفر بودم اون دوست صمیمی رو له کرده بود گفت ما بدرد هم نمیخوریم مطمئن بودم اگه باهاش دوست میشدم منم یک روز ترک میکرد گفتم نه نه نه و سریع از اونجا دورشدم با دختر خاله هام رفتیم خونه سعی کردم زنگ بزنم به مریم بگم اما نمیشد مریم از من متنفر میشد این قضیه رو برای همیشه چال کردم و سعی کردم به هیچکس راجبش چیزی نگم
الان از اون قضیه حدودا" چند سال میگذره اما مریم هنوز یادش میاد و نمی تونه اونو از ذهنش با اون قول هایی که داده بود فراموش کنه
خلاصه ارتون خواهش میکنم زود دل نبندین که دل کندن خیلی سخته 😢😭😓 دلم برا مریمم کبابه 😔😔😔
اگه تا الان من رو دنبال میکردید دیدید که من زیر پست هام نوشتم که تا حالا عاشق نشدم اما نگفتم که کسی عاشق من نشده 😐😟😐😞😐
۱۴ سالم بود با دوستم مریم داشتیم از مدرسه میرفتیم پیاده طرف خونه که یهو یه موتوری جلوی ما رو گرفت دو تا پسر روی موتور نشسته بودند به ما پیشنهاد دوستی دادند اما از اونجایی که من دوست نداشتم دوست پسر داشته باشم ردشون کردم اما مریم گفت من قبول میکنم و با حسین دوست شد هر چی گفتم نکن پشیون میشی این کار رو نکن مریم گفت نه نمیشم
هرروز حسین بعد مدرسه میومد پشت مدرسه دنبال مریم اونو باخودش میبرد و انگاری واقعا مریم رو دوست داشت با اینکه پسر بدی نبود اما مطمئن بودم که این رابطه آخر و عاقبت نداره ۲ ماه از این موضوع گذشت خبری از حسین نبود از مریم سراغش رو گرفتم مریم چشاش پر اشک شد و با نگاه معصومش گفت گفته ما بدرد هم نمیخوریم و ببخشید و من از یکی دیگه خوشم میاد و برای همیشه ترکم کرد حالا من چه کار کنم تقصیر خودش بود هر چی بهش گفته بودم به حرفم گوش نداد هر چی گفتم آخرش قلبت رو میشکونه و میره به حرفم گوش ندادی و گفتی دوستم داره سه روز بعد اونروز که مریم برام این چیز هارو گفت وقتی با ستایش دختر خاله بزرگم و ستاره خواهرش رفتیم پارک حسین رو اونجا دیدم دلم تاقت نداد از پیش دختر خالم یواش دور شدم رفتم و به حسین گفتم کارت درست نبود نباید این کارو با دوستم میکردی تاوانش هم حتما پس میدی جوب خدا صدا نداره دیدیم داره یه چیزی از تو کیفش در میاره یه کاغذ بود گفت این حرف دلمه توش نوشته بود من دوست دارم از اولم دوستت بهانه بود ۲ ماه پیشم که اومدم جلوی شما رو گرفتم هدفم تو بودی نه اون باورم نمی شد ازش متنفر شدم گفتم من ارت بدم میاد میخواستم برم که خودش رو رو زمین انداخت و گفت من واقعا دوست دارم ولی من ازش متنفر بودم اون دوست صمیمی رو له کرده بود گفت ما بدرد هم نمیخوریم مطمئن بودم اگه باهاش دوست میشدم منم یک روز ترک میکرد گفتم نه نه نه و سریع از اونجا دورشدم با دختر خاله هام رفتیم خونه سعی کردم زنگ بزنم به مریم بگم اما نمیشد مریم از من متنفر میشد این قضیه رو برای همیشه چال کردم و سعی کردم به هیچکس راجبش چیزی نگم
الان از اون قضیه حدودا" چند سال میگذره اما مریم هنوز یادش میاد و نمی تونه اونو از ذهنش با اون قول هایی که داده بود فراموش کنه
خلاصه ارتون خواهش میکنم زود دل نبندین که دل کندن خیلی سخته 😢😭😓 دلم برا مریمم کبابه 😔😔😔
۲۴.۳k
۱۳ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.