برگی از خاطرات شهدا

🌸 #برگی _ از _ خاطرات _ شهدا🌸
سر مزار امیر نشسته بودم که یه جوون اومد و گفت :
" شما با این شهید نسبتی دارید ؟ "
گفتم :
" بله ، من برادرش هستم "
گفت :
" راستش من مسلمون نبودم بنا به دلایلی اما به زور مسلمون شدم ولی قلبا اسلام نیوردم ، تا اینکه یک روز اتفاقی عکس برادرتون رو دیدم ، حالت عجیبی بهم دست داد . انگار عکسش باهام حرف میزد با دیدنش عاشق اسلام شدم و قلبا ایمان آوردم

#شهید_امیر_حاجی_امینی
?
دیدگاه ها (۱)

✅ دقت نمایید...⚡ به چه کسی #رأی میدهیدکه اگر #خطا ڪنیدروز ق...

⭕ ️این چهارسالی که گذشتدیگر بس است!#چهارساله_شد#مناظره#جبهه_...

#توت_سیاه ⚜ •برای درمان زخم روده⚜ •قبل صبحانه خورده شود مسهل...

#تا_انتخابات🌺 شهید مهدی جعفری: از مردم غیور و شجاع می‌خواهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط