بسم الله الرحمن الرحيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قسمت دوم : یک مشت خاک :
نمی گویم بد نیت اند، از كارشـان مـی گـویم. حكمـت، چیزی نیست كه انسان بتواند آن را كسب كند. باید از بالا، از عالَم لطیـف بخشیده شود. دادنی است، نه بدست آوردنی. حكمت، با خوانـدن و درس و بحث محقق نمی شود.
آن دانش است. دانش، حكمت نیسـت. حكمـت، نور است یك نور واقعی. نه تشبیه اسـت و نـه اسـتعاره. نـوری اسـت كـه وهاب آن را به قلب می تاباند.و آنگاه تو در حضـوری. آگـاهی. در یـك آگاهی بی سؤال. برای همین قرآن حكمت را خیر كثیر می داند.
وَمَنْ یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا كَثِیرًا ۗ- به هر كس حكمـت عطـا شـد، بـه واقع به او خیر كثیـر داده شـده اسـت.(سوره بقره بخشی از آیه آیه 269)
و حكـیم خداسـت. و حكـیم، خدائیست. یكی اند.برخی زور زده اند تا حكمت را تعریف كننـد. بـه هـر چیزی چنگ انداخته اند تا حدود و ثغوری برایش معـین كننـد. بـه قـول خودشان شناخته شده اش گردانند.
امـا فهمیدنـد كـه آگـاهی محـض و نامحدود را حدودی نیست. تعین هـر حـد و رسـمی دور افتـادن اسـت.اسماء خدا اینگونه اند. حكمت را حكیم میداند كـه چیسـت. همـان كـه بر خوردار است. همان كه در حضور است. و او نیز اهل تعریف نیست. اهل برخورداری است. او حكمت را زندگی میكند. در این كیفیت بسر میبرد.
اگر بخواهی توضیحش دهی، وارد حوزه ذهن گشته ای. و همان خبطی را مرتكب شده ای كه دیگران مرتكب شده اند. حكمت،وصل به بی سـؤالی است. یك دیدن است كه خود عمل نیز هست. دیدن، عمل اسـت. و ایـن نكته را ذهن معمول در نمی یابد. آنها عمل را فقط در بكار انداختن دست و پایشان میدانند. خودِ حكمت، عمل است، نه مقدمه عمل.خیر كثیر اشاره به این نكته ظریف است. زیرا كثرت، دار عمل است. مزرعه اسـت. وخیر خداست. خود حضورِ خدا كار می كند. خودِ این حضور، عمل اسـت.(ادامه دارد...)
قسمت دوم : یک مشت خاک :
نمی گویم بد نیت اند، از كارشـان مـی گـویم. حكمـت، چیزی نیست كه انسان بتواند آن را كسب كند. باید از بالا، از عالَم لطیـف بخشیده شود. دادنی است، نه بدست آوردنی. حكمت، با خوانـدن و درس و بحث محقق نمی شود.
آن دانش است. دانش، حكمت نیسـت. حكمـت، نور است یك نور واقعی. نه تشبیه اسـت و نـه اسـتعاره. نـوری اسـت كـه وهاب آن را به قلب می تاباند.و آنگاه تو در حضـوری. آگـاهی. در یـك آگاهی بی سؤال. برای همین قرآن حكمت را خیر كثیر می داند.
وَمَنْ یُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا كَثِیرًا ۗ- به هر كس حكمـت عطـا شـد، بـه واقع به او خیر كثیـر داده شـده اسـت.(سوره بقره بخشی از آیه آیه 269)
و حكـیم خداسـت. و حكـیم، خدائیست. یكی اند.برخی زور زده اند تا حكمت را تعریف كننـد. بـه هـر چیزی چنگ انداخته اند تا حدود و ثغوری برایش معـین كننـد. بـه قـول خودشان شناخته شده اش گردانند.
امـا فهمیدنـد كـه آگـاهی محـض و نامحدود را حدودی نیست. تعین هـر حـد و رسـمی دور افتـادن اسـت.اسماء خدا اینگونه اند. حكمت را حكیم میداند كـه چیسـت. همـان كـه بر خوردار است. همان كه در حضور است. و او نیز اهل تعریف نیست. اهل برخورداری است. او حكمت را زندگی میكند. در این كیفیت بسر میبرد.
اگر بخواهی توضیحش دهی، وارد حوزه ذهن گشته ای. و همان خبطی را مرتكب شده ای كه دیگران مرتكب شده اند. حكمت،وصل به بی سـؤالی است. یك دیدن است كه خود عمل نیز هست. دیدن، عمل اسـت. و ایـن نكته را ذهن معمول در نمی یابد. آنها عمل را فقط در بكار انداختن دست و پایشان میدانند. خودِ حكمت، عمل است، نه مقدمه عمل.خیر كثیر اشاره به این نكته ظریف است. زیرا كثرت، دار عمل است. مزرعه اسـت. وخیر خداست. خود حضورِ خدا كار می كند. خودِ این حضور، عمل اسـت.(ادامه دارد...)
۵۲۵
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.