BTS, Roman

#قطره_های_خون_گردنم
#Part3_2

چشام گرد شده بود. داشتن از حدقه میزدن بیرون.

من- این کا...کاغذ...کاغذ و...

نذاشت حرفم و ادامه بدم، دستش و آروم روی شونم گذاشت. دیگه الان بود که بیهوش بشم.
برگشتم یک انسان دیدم.
[چی! یعنی فقط همین!!!]
وقتی دیدم انسان طبیعی کردم.

من- تو اینجا چی میگی! مگه قرار نبود خونآشام ببینم!!!!؟

کاغذ و بهش دادم. خیلی طبیعی و دوستانه برخورد میکرد.
حدودا یک پسر ۲۶، ۳۰ اینا میخورد.
کاغذ یک نگاهی انداخت. اما قبول نکرد.

..- نه من همچین چیزی به کسی ندادم!
من- چیییی! پس... پس تو اینجا چیکار میکنی؟!
..- من همیشه اینجا میام.
من- خب براچی بقیه رو زهر ترک میکنی!
..- من اصلا همچین قصدی نداشتم، تو یهو ترسیدی!

خودمو جمع و جور کردم.[خب، چیزی نیست، اون احمق سرت و کلاه گذاشت. آروم باش] چنتا نفس عمیق کشیدم و حالت طبیعی گرفتم.

..- راستی اسمت چیه؟
من- چی؟ ا... ببخشید.. هنوز ویندوزم بالا نیومده.
(لبخند مهربون)..- اوکی پس به حال بیا. راستی چرا اومدی اینجا؟
من- راستش..

همه چیز و براش تعریف کردم، حتی از اونی که گفتم عاشق خونآشام و گرگینه هام، و دوست دارم موجودات ماوراع رو به واقعیت تبدیل کنم.

(پوزخند تمسخر)..- اوه! از این حرفا دیگه به کسی نگیا! مسخرت میکنه.
من- میدونم، درست مثل تو. راستی اسم تو چیه؟
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#yooshi#Roman#Roman_ghatre_hay_khone_gardanam
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#یوشی#قطره_های_خون_گردنم#رمان_قطره_های_خون_گردنم
دیدگاه ها (۰)

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS, Roman

BTS

عضوهای جدید ( پارت ۶ )

عشق ممنوع

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط