جهنم من با او فصل
جهنم من با او🍷 فصل ۲
# پارت ۲۸
ویو ا.ت : با گریه رو صندلی نشسته که دکتر آشفته اومد بیرون همین که حالت نگاه غمگین دکتر رو دیدم یه دفعه اومد سمتمون و گفت .....
دکتر : همراه ایشون شما هستین ؟
ویو ا.ت : اشاره به مردی کرد که روی تخت بیهوش بود یه نگاه انداختم کمی دقت کردم و دیدم که نه اون بابا نیست سرمو به علامت منفی تکون دادم که گف ....
دکتر : بسیار خب ... پس فک کنم شما همراه بیماری که چند دیقه پیش آوردن باشین درسته ؟
ا.ت : ب ... بله ... چیز ... چیزیش شده ؟
دکتر : نه فقط یه حمله عصبی بود که باعث بیهوش شدنش شده حالشون کاملا خوبه فقط امشب رو بخاطر آرام بخشی که بهشون تزریق کردم اینجا ببمونن
ا.ت : مطمئن که چیزیشون نیست ؟
دکتر : بله
ا.ت : ممنون آقای دکتر
دکتر : خواهش میکنم با اجازه ( رفت )
ویو ا.ت : وقتی رف دیگه طاقت نیاوردم و پاهام شل شد میخواستم بیوفتم که قبل ولو شدنم کوک ازم گرفت و با صدای بمی که بغض ازش میبارید گف ....
کوک : خوبی فدات شم ؟ بیا بشین رو صندلی
ا.ت : حالش خوبه ؟ ( نشست رو صندلی )
کوک : معلومه فرشتم معلومه که خوبه خودت که شنیدی دکتر چی گف باز چرا بیتابی میکنی آخه ؟
ا.ت : میترسم بابامم مثل مامان تنهام بزاره ( گریش شدت گرف )
کوک : هیشششش هیچوقت تنهات نمیزاره ... هیچکس تنهات نمیزاره نه من نه بابات نه فلیکس باشه ؟
ا.ت : با ... باشه
فلیکس : آجی دیگه گریه نکن تو که قوی بودی ( اشکاش رو پاک کرد )
ا.ت : ( زوری یه لبخند میزنه ) باشه خنگول خان دیگه گریه نمیکنم ولی تو هم قوی بودیاااا همچین لوس نبودی
فلیکس : گریه توی حیوونی مثل تو رو دیدم گریم گرف
ا.ت : آخ فدای قلب پاکت شم که دلت به حال هم نوعان خودت هم میسوزه
فلیکس : دلم واسه حیوونا میسوزه بانو
ا.ت : حیوونم ؟
فلیکس : اوهوم
ا.ت : داداشمیییییی ( خنده )
فیلیکس : هر هر هر گوز 😑
کوک : ( زد زیر خنده )
ویو ا.ت : .....
# پارت ۲۸
ویو ا.ت : با گریه رو صندلی نشسته که دکتر آشفته اومد بیرون همین که حالت نگاه غمگین دکتر رو دیدم یه دفعه اومد سمتمون و گفت .....
دکتر : همراه ایشون شما هستین ؟
ویو ا.ت : اشاره به مردی کرد که روی تخت بیهوش بود یه نگاه انداختم کمی دقت کردم و دیدم که نه اون بابا نیست سرمو به علامت منفی تکون دادم که گف ....
دکتر : بسیار خب ... پس فک کنم شما همراه بیماری که چند دیقه پیش آوردن باشین درسته ؟
ا.ت : ب ... بله ... چیز ... چیزیش شده ؟
دکتر : نه فقط یه حمله عصبی بود که باعث بیهوش شدنش شده حالشون کاملا خوبه فقط امشب رو بخاطر آرام بخشی که بهشون تزریق کردم اینجا ببمونن
ا.ت : مطمئن که چیزیشون نیست ؟
دکتر : بله
ا.ت : ممنون آقای دکتر
دکتر : خواهش میکنم با اجازه ( رفت )
ویو ا.ت : وقتی رف دیگه طاقت نیاوردم و پاهام شل شد میخواستم بیوفتم که قبل ولو شدنم کوک ازم گرفت و با صدای بمی که بغض ازش میبارید گف ....
کوک : خوبی فدات شم ؟ بیا بشین رو صندلی
ا.ت : حالش خوبه ؟ ( نشست رو صندلی )
کوک : معلومه فرشتم معلومه که خوبه خودت که شنیدی دکتر چی گف باز چرا بیتابی میکنی آخه ؟
ا.ت : میترسم بابامم مثل مامان تنهام بزاره ( گریش شدت گرف )
کوک : هیشششش هیچوقت تنهات نمیزاره ... هیچکس تنهات نمیزاره نه من نه بابات نه فلیکس باشه ؟
ا.ت : با ... باشه
فلیکس : آجی دیگه گریه نکن تو که قوی بودی ( اشکاش رو پاک کرد )
ا.ت : ( زوری یه لبخند میزنه ) باشه خنگول خان دیگه گریه نمیکنم ولی تو هم قوی بودیاااا همچین لوس نبودی
فلیکس : گریه توی حیوونی مثل تو رو دیدم گریم گرف
ا.ت : آخ فدای قلب پاکت شم که دلت به حال هم نوعان خودت هم میسوزه
فلیکس : دلم واسه حیوونا میسوزه بانو
ا.ت : حیوونم ؟
فلیکس : اوهوم
ا.ت : داداشمیییییی ( خنده )
فیلیکس : هر هر هر گوز 😑
کوک : ( زد زیر خنده )
ویو ا.ت : .....
- ۶.۲k
- ۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط