نه غزل برای خواندن نه صدا برای آواز

نه غزل برای خواندن، نه صدا برای آواز
نه هوای شعر دارم، نه پری برای پرواز

نه چنان شکسته بالم که زمین شود سرایم
نه توان پر کشیدن به امید صبح اعجاز

چه به روز آفتاب سر بام ما رسیده است
خبر از طلوع داری؟!!!شب خانمان برانداز

نه ترانه می سرایم که برای او بخوانی
نه نگاه گریه سودی به نگفته های یک راز

نه امید وصل دارم، نه هراسی از جدایی
نه رسیده ام به پایان، نه به سر هوای آغاز

من دل سپرده را از شب رفتنت نترسان
که سپرده ام خودم را به خدای قصه پرداز "زهراکوشکیی احمدی"
😢 😔 😔 😔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔 💔
دیدگاه ها (۱)

میگویندبرای کلبه کوچک همسایه‌ات،چراغی آرزو کن،قطعأ حوالی خان...

میگن شبا فرشته ها،از آرزوی آدما،قصه میگن واسه خدا.... خدا کن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط