در اتاقم ساز می نخواختم که
در اتاقم ساز می نخواختم که
یادم آمد غصه ای زیبا
باز دلم پر زد برای تو
دفترم را باز برداشتم
شعری از آن روز نوشتم باز
من دلم تنگ است برای تو
من جز این جمله ندارم هیچ
که بگویم باز با آواز
باهم از هر کوچه میگذشتیم
دست من در دست تو گم شد
من ز تو پرسیدم این جمله :
تو مرا هیچ دوست هم داری؟
تو مرا با آن چشانت باز نگاه کردی
دست من را سفت فشار دادی
گفتی که تورا من دوستت دارم
گفتم من نمیدانم چه اندازه است
گفتی که زیاد است خیالت جمع
من در ذهنم فقط یک چیز می آمد
نمیدانی چقد قلبم برای توست!
#محمد_جانبخش #عاشقانه
یادم آمد غصه ای زیبا
باز دلم پر زد برای تو
دفترم را باز برداشتم
شعری از آن روز نوشتم باز
من دلم تنگ است برای تو
من جز این جمله ندارم هیچ
که بگویم باز با آواز
باهم از هر کوچه میگذشتیم
دست من در دست تو گم شد
من ز تو پرسیدم این جمله :
تو مرا هیچ دوست هم داری؟
تو مرا با آن چشانت باز نگاه کردی
دست من را سفت فشار دادی
گفتی که تورا من دوستت دارم
گفتم من نمیدانم چه اندازه است
گفتی که زیاد است خیالت جمع
من در ذهنم فقط یک چیز می آمد
نمیدانی چقد قلبم برای توست!
#محمد_جانبخش #عاشقانه
۶.۲k
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.