قلم بزن به دل اختیار جبری را

قلم بزن به دل اختیار جبری را
به کیش خویش درآور دوباره گبری را

تباهیم ،برهوتم ،مگر تو اندازی
به آسمان کویرم گذار ابری را

رخی نشان بده و بعد پشت پرده برو
بیازمای به دوری عیار صبری را

شده است صحبت سوغات با خود آوردم
برای سنگ شما سینه ی ستبری را

آهای صاحب خانه من آمدم نروم
به من اجاره بده در رواق قبری را
دیدگاه ها (۲)

شرح این حادثه یک لنگه ی در می خواهدکوچه ای تنگ، وَ یک راه گذ...

السلام علیک یا بنت الحسین عوقتی که پدر سه ساله اش را می دیده...

حسین جاننور توحید عیان است شب جمعه حرم واقعاً مثل جنان است ش...

حرمله خیر نبینی ، گلِ من نورَس بودچیدَنَش تیغ نمیخواست ، نَس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط