جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن دیوانه ترم کن

جانا به نگاهی ز جهان بی خبرم کن، دیوانه ترم کن
سر گشته و شیدا چو نسیم سحرم کن، دیوانه ترم کن
وای ز چشمه دیدارت، وای ز آتش رخسارت
وای ز چشم افسونکارت چسان مدهوشم من
جز حرف محبت چه شنیدی دگر از من که ببستی نظر از من
ترسم که شوی روز و شبی با خبر از من که نیابی اثر از من
در آتشم از سوز دل و داغ جدایی به کجایی
بازا که غم از دل برود چون تو بیایی چو بیایی
شمعی گریانم من، اشکی لرزانم من
آهی سوزانم من چه دیدی که از من رمیدی
بر من نظری کن یا بر سر خاکم گاهی گذری کن

رهی معیری
دیدگاه ها (۱)

دانلودتو همانیکه لذت داشتنش راحتی به قدر توصیفی کوچکبا کسی ش...

گفتم فراموشم نکن ، گفتی تو در یادی مگرگفتم که ویرانم مکن ، گ...

او قهرمان زندگی من است.حتی اگر هیچ مدالی بر گردنش نباشد.حتی ...

آه اگر آزادی سرودی می خواندکوچک همچون گلوگاه پرنده ایهیچ کجا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط