دیگر از من سوالی نکنید من دیگر چیزی ندارم که به شما بگوی

دیگر از من سوالی نکنید. من دیگر چیزی ندارم که به شما بگویم. تازه هیچ‌چیز هم به شما نگفته‌ام. آنچه درون مرا می‌کاود و می‌خورد هنوز هم گفته نشده. اگر من می‌توانستم آنچه درون مرا می‌سوزاند را بیان کنم، آن‌وقت شاعر می‌شدم، نویسنده، نقاش و هنرمند بودم و حال نیستم.
این چشم‌ها مال من نیست!
.
.
.
.
.
.
.
پر از حرفم ولی حرفام پر از من نیستن.
همشون از تو میگن.
- زهرا عین

24.08.1400
23:29
دیدگاه ها (۸)

درونم سه نفر دارن به شدت زندگی میکننیکی خیلی زیاد میخنده اما...

وجدان چیزیِ که اگه داشتین ، الان خیلی اتفاقا نمی افتاد .. ام...

اگه میخوای یکیو بشناسی بهش ارزش بده آدمی که ارزش عوضش نکنه ه...

من ذهن آشفته ای دارم. هر گونه ترتیب رو پس می زنه. مثلا مایلم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط